🎀💕•عشق لجباز•💕🎀
🎀💕•عشق لجباز•💕🎀
#part_10
#رها
اون پسره ذهنم رو درگیر کرده بود یه لحظه به خودم اومدم وای نه رها به اون پسره چیکار داری تو بهش فکر نکن
بیخیال شدم
نور آفتاب خورد تو چشام و از خواب بیدار شدم
گوشیم داشت زنگ میخورد هوف فریال بود 😐
رها : الو بله جانم فریال
فریال : چطوری خواهری
رها : خوبم مرسی
فریال : خیل خب ببین تا یک ساعت دیگه میام دنبالت بریم با هم دم خونه نازی
رها : نازی کیه ؟
فریال : یکی از دوستامه نمیشناسی میریم با اونم دوست میشی
رها : اوک شکیب هم میاد ؟
فریال : آره دیگ خب کاری نداری؟
رها : نه فعلا
فریال : فعلا
بعد از فوت مامانم بابام بخاطر اینکه بره سر کار خرج و مخارج دراره خیلی پیشم بود ولی همون مدت کم هم خیلی بهم میرسید و خیلی دوسش دارم ولی بعد چند وقت افسرده شدم چند سال واسه همین هیچ جا نمیرفتم با تنها کسی که حرف میزنم هم فریال و شکیبه
#شکیب
صبح زود بیدار شدم و بچه ها رو بیدار کردم و حاضر شدیم که بریم شمال
دیدم فریال زنگ میزنه جواب دادم
شکیب : سلام عشقم جونم کارم داشتی
فریال : شکیب من رها رو میارم با هم از اونجا میریم دنبال نازی و میایم پیشتون
شکیب : رهااا؟؟
خیلی تعجب کرده بودم آخه رها هیچ وقت هیچ جا نمیومد افسرده شده بود
فریال : آره خیلی اصرار کردم میاد
شکیب : باشه پس منتظرتم فعلا
فریال : فعلا عشقم
شکیب : بچه ها فریال یکی از دوستاش رو میاره میره با اون دنبال نازی از اونجا میاد اینجا همه با هم بریم...
ادامه دارد ... •📕❤•
حمایت کنید عشقا🙂💛💜
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#part_10
#رها
اون پسره ذهنم رو درگیر کرده بود یه لحظه به خودم اومدم وای نه رها به اون پسره چیکار داری تو بهش فکر نکن
بیخیال شدم
نور آفتاب خورد تو چشام و از خواب بیدار شدم
گوشیم داشت زنگ میخورد هوف فریال بود 😐
رها : الو بله جانم فریال
فریال : چطوری خواهری
رها : خوبم مرسی
فریال : خیل خب ببین تا یک ساعت دیگه میام دنبالت بریم با هم دم خونه نازی
رها : نازی کیه ؟
فریال : یکی از دوستامه نمیشناسی میریم با اونم دوست میشی
رها : اوک شکیب هم میاد ؟
فریال : آره دیگ خب کاری نداری؟
رها : نه فعلا
فریال : فعلا
بعد از فوت مامانم بابام بخاطر اینکه بره سر کار خرج و مخارج دراره خیلی پیشم بود ولی همون مدت کم هم خیلی بهم میرسید و خیلی دوسش دارم ولی بعد چند وقت افسرده شدم چند سال واسه همین هیچ جا نمیرفتم با تنها کسی که حرف میزنم هم فریال و شکیبه
#شکیب
صبح زود بیدار شدم و بچه ها رو بیدار کردم و حاضر شدیم که بریم شمال
دیدم فریال زنگ میزنه جواب دادم
شکیب : سلام عشقم جونم کارم داشتی
فریال : شکیب من رها رو میارم با هم از اونجا میریم دنبال نازی و میایم پیشتون
شکیب : رهااا؟؟
خیلی تعجب کرده بودم آخه رها هیچ وقت هیچ جا نمیومد افسرده شده بود
فریال : آره خیلی اصرار کردم میاد
شکیب : باشه پس منتظرتم فعلا
فریال : فعلا عشقم
شکیب : بچه ها فریال یکی از دوستاش رو میاره میره با اون دنبال نازی از اونجا میاد اینجا همه با هم بریم...
ادامه دارد ... •📕❤•
حمایت کنید عشقا🙂💛💜
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۳۹.۵k
۲۹ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.