رمان همزاد
رمان همزاد
پارت۱۲۲
با شیطنت گفتم:حالا میتونی کمکم کنی.
با تعجب نگام میکرد ک با حرص گفتم:
-حقت بود نگاه لباسمو چیکار کردی!
ب لباسم نگاه کرد و گفت:
-خیلی هم قشنگ شدع نگاه با صورتم چیکار کردی!
با دقت ب صورتش نگاه کردم و دوباره با قلم از سمت چپ صورتش تا راست صورتش خط انداختم و باخنده گفتم:
-عا چقدر خوشگل شدی ی پا قطب نما شدی شمالو نشون بده عمویی!
وبعد بلند شروع کردم ب خندیدن ک خیلی تندوسریع دستشو توی رنگ فرو کرد و مالیدب صورتم..منم چشمام و دهنمو بستم تا کورو لال نشم اما چ فایده نی نی صورتم رنگی شد..وقتی احساس کردم دستش روی صورتم مثل نوازش کشیده میشه دستمو روی چشمام گذاشتمو مالیدم تا ب تونم ببینمش..دستمو از چشمام برداشتم و ب چشمای آبیش خیره شدم ک لبخند جذابی زد و گفت:
_بیا بریم صورتمونو بشوریم اینجوریع کار نکنیم.
سرمو ب علامته باشه تکوت دادم نمیدونم چرا از کارش اعصبانی نشدم انگار بیشتر خوشم اومد وقتی پوست دستشو روی صورتم حس میکردم..
باهم ب سمت سرویس رفتیم ک با دیدن آدرینا و اشکان ک با طی افتادن ب جون هم خشکمون زد
آدرینا:اشکان اینجا قسمت منه تو نباید طی بکشی
اشکان:نخیر اونجا قسمت منه تو نباید طی بکشی
وبعد ب طی های هم میزدن با تعجب ب آراز نگاه کردم و گفتم:
-مطمئنی این دوتا قرار باهم نامزد کنن
آراز سرشو ب نشونه آره تکون دادو بعد سرفه مصنوعی انجام داد تا نظر بچه ها بهش جلب بشه..وقتی بچه ها مارو دیدن اونا هم مثل ما خشکشون زد و اشکان با خنده گفت:
-آراز جان میشه بگی شمال کدوم سمته؟!
دستمو جلوی دهنم گرفتم تا نخندم ک آراز هم با تمسخر گفت:
-داداش اشکان میشه بگی بایداز کدوم سمت رد بشیم تا قسمت شما کثیف نشه
با این حرفش اشکان ساکت شد و آدرینا خنده ای کرد
از سرویس بیرون اومدم و ب شلوارم نگاه کردم حق با آراز بود خیلی قشنگ شده بود مخصوصن طرح های لوزی شکل روش..
با آراز ب سمت آشپز خونه رفتیم تا ببینیم اون دوتا چیکار میکنن ک با دیدن صحنه عشقولانه یا ب قول خودمون توهم بودن آدین و نور خشکمون زد با تعجب ب آراز نگاه کردم و گفتم:
-نه به اون دوتا زوج نه به این دونا زوج
سرشو ب نشونه آره تکون دادو باز سرفه مصنوعیشو کرد ک آدین و نور از هم حدا شدن و با دیدن با خشکشون زد..
ب لبام فشار اوردم تا نخندم چون قیافشون خیلی باحال شده بود نور ک از سرخ شده بود و آدین هم با پرویی تمام گفت:
-جانم بچه ها چیزی شده کارتون تموم شد
هردو سرمونو ب نشونع نه تکون دادیم و آراز با شیطنت گفت:
-نه داداش اینجور ک معلومه شما کار دارین
لبخنده شیطونی زدم و ب نور نگاه کردم ک سرشو انداخت پایین..
بازوی آرازو گرفتم و گفتم:خوب پس ما بریم
ک آراز گفت:ن ماهورجان آدین ب کمک نیاز داره
با حرص ب آبی شیطونش نگاه کردم و گفتم:
-آراز من ب کمک نیاز دارم
پارت۱۲۲
با شیطنت گفتم:حالا میتونی کمکم کنی.
با تعجب نگام میکرد ک با حرص گفتم:
-حقت بود نگاه لباسمو چیکار کردی!
ب لباسم نگاه کرد و گفت:
-خیلی هم قشنگ شدع نگاه با صورتم چیکار کردی!
با دقت ب صورتش نگاه کردم و دوباره با قلم از سمت چپ صورتش تا راست صورتش خط انداختم و باخنده گفتم:
-عا چقدر خوشگل شدی ی پا قطب نما شدی شمالو نشون بده عمویی!
وبعد بلند شروع کردم ب خندیدن ک خیلی تندوسریع دستشو توی رنگ فرو کرد و مالیدب صورتم..منم چشمام و دهنمو بستم تا کورو لال نشم اما چ فایده نی نی صورتم رنگی شد..وقتی احساس کردم دستش روی صورتم مثل نوازش کشیده میشه دستمو روی چشمام گذاشتمو مالیدم تا ب تونم ببینمش..دستمو از چشمام برداشتم و ب چشمای آبیش خیره شدم ک لبخند جذابی زد و گفت:
_بیا بریم صورتمونو بشوریم اینجوریع کار نکنیم.
سرمو ب علامته باشه تکوت دادم نمیدونم چرا از کارش اعصبانی نشدم انگار بیشتر خوشم اومد وقتی پوست دستشو روی صورتم حس میکردم..
باهم ب سمت سرویس رفتیم ک با دیدن آدرینا و اشکان ک با طی افتادن ب جون هم خشکمون زد
آدرینا:اشکان اینجا قسمت منه تو نباید طی بکشی
اشکان:نخیر اونجا قسمت منه تو نباید طی بکشی
وبعد ب طی های هم میزدن با تعجب ب آراز نگاه کردم و گفتم:
-مطمئنی این دوتا قرار باهم نامزد کنن
آراز سرشو ب نشونه آره تکون دادو بعد سرفه مصنوعی انجام داد تا نظر بچه ها بهش جلب بشه..وقتی بچه ها مارو دیدن اونا هم مثل ما خشکشون زد و اشکان با خنده گفت:
-آراز جان میشه بگی شمال کدوم سمته؟!
دستمو جلوی دهنم گرفتم تا نخندم ک آراز هم با تمسخر گفت:
-داداش اشکان میشه بگی بایداز کدوم سمت رد بشیم تا قسمت شما کثیف نشه
با این حرفش اشکان ساکت شد و آدرینا خنده ای کرد
از سرویس بیرون اومدم و ب شلوارم نگاه کردم حق با آراز بود خیلی قشنگ شده بود مخصوصن طرح های لوزی شکل روش..
با آراز ب سمت آشپز خونه رفتیم تا ببینیم اون دوتا چیکار میکنن ک با دیدن صحنه عشقولانه یا ب قول خودمون توهم بودن آدین و نور خشکمون زد با تعجب ب آراز نگاه کردم و گفتم:
-نه به اون دوتا زوج نه به این دونا زوج
سرشو ب نشونه آره تکون دادو باز سرفه مصنوعیشو کرد ک آدین و نور از هم حدا شدن و با دیدن با خشکشون زد..
ب لبام فشار اوردم تا نخندم چون قیافشون خیلی باحال شده بود نور ک از سرخ شده بود و آدین هم با پرویی تمام گفت:
-جانم بچه ها چیزی شده کارتون تموم شد
هردو سرمونو ب نشونع نه تکون دادیم و آراز با شیطنت گفت:
-نه داداش اینجور ک معلومه شما کار دارین
لبخنده شیطونی زدم و ب نور نگاه کردم ک سرشو انداخت پایین..
بازوی آرازو گرفتم و گفتم:خوب پس ما بریم
ک آراز گفت:ن ماهورجان آدین ب کمک نیاز داره
با حرص ب آبی شیطونش نگاه کردم و گفتم:
-آراز من ب کمک نیاز دارم
۲۲.۵k
۲۸ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.