پارت ۳۹
دنیا:
منو سمت یه ماشین برد با تعجب بهش نگاه کردم که گفت : رانندمه من اینجا سرمایه گذاری کردم واسه همین ماشین دارم با هر کلمه ای که میگفت چشمای من گردتر میشد آروم خندید و گفت: این چه قیافه ایه
خودمو جمع کردم و گفتم:بهت نمیخوره با این سنت واسه همین تعجب کردم
گفت مگه سنم چشه؟؟
گفتم : سنت کمه
گفت :از بچگی من کار میکردم واسه همین الان دوتا شرکت دارم یکی شیراز یکی اصفحان درسم میخونم
گفتم:اووووو بی جهت نیست دخترا برات سر و دست میشکونن
با لبخند گفت:چه فایده داره بعد در ماشین رو باز کرد و اشاره کرد سوار شم سوار شدم و بعد من خودش سوار شد
و گفت :مشکلی نداری بریم یه سر شرکت گفتم :نه بابا یه جایی بریم حالا قبرستون باشه یهو محکم زدم رو دهنم که با خنده به رانندش گفت :بریم شرکت صفحه گوشیش یه لحظه روشن شد عکس یه دختر خوشکل بگ گراندش بود با لبخند گفتم: هامین عاشق شدی؟؟
گفت :چطور مگه با خنده گفتم :فقط یه عاشق وقتی اسم عشق رو میاری چشماش غمگین میشه فقط یه عاشق عکس عشقش رو میزاره بگ گراند گوشیش فقط گفت:باشه باشه درسته فهمیدی آره عاشقم دوسش دارم خیلی
ولی چه فایده اون چی....
آروم گفتم:اون چی؟ دوست نداره؟ ازش پرسیدی؟ بهش گفتی دوسش داری!؟
نه نگفتی چه توقعی داری ازش توقع داری بیاد خواستگاریت توقع داری بیاد بگه هامین میمیرم برات؟ نه هامین اگه منتظر اینی هیچوقت بهش نمیرسی عشقت هم از دستت میپره یه دختر هیچ وقت غرورشو زیر پاش نمیزاره خوب این فیلمایی هم که داخل اینستا میبینی همش دروغه همه همش فقط واسه جمع کردن فالوره هامین اگر میخوای باید بهش بگی
گفت:من غرور ندارم دنیا من مرد نیستم نمیدونم اگه پسم بزنه چی اگه بگه نمیخوادم چی
گفتم:اینجوری فقط یه جور میشه فهمید گفت:چجوری؟
گفتم :تحریک حسادت
یه چند ثانیه مکث کرد و گفت : حسادت
آروم گفت:کمکم میکنی
گفت:چه کمکی
گفت:حسادت از طریق تو
با اینکه کامل نمیشناختمش ولی حس بدی نسبت بهش نداشتم واسه همین آروم گفتم:قبوله با مهربونی گفت :دختر خالمه الان داخل شرکته میخواد سوپرایز کنه خیلی شیطونه اصلا غمگین نیست
آروم گفتم:اگه بخاطر این نقش بازی کردن از من بَدش بیاد چی گفت اصلا اینجوری نیست
منو سمت یه ماشین برد با تعجب بهش نگاه کردم که گفت : رانندمه من اینجا سرمایه گذاری کردم واسه همین ماشین دارم با هر کلمه ای که میگفت چشمای من گردتر میشد آروم خندید و گفت: این چه قیافه ایه
خودمو جمع کردم و گفتم:بهت نمیخوره با این سنت واسه همین تعجب کردم
گفت مگه سنم چشه؟؟
گفتم : سنت کمه
گفت :از بچگی من کار میکردم واسه همین الان دوتا شرکت دارم یکی شیراز یکی اصفحان درسم میخونم
گفتم:اووووو بی جهت نیست دخترا برات سر و دست میشکونن
با لبخند گفت:چه فایده داره بعد در ماشین رو باز کرد و اشاره کرد سوار شم سوار شدم و بعد من خودش سوار شد
و گفت :مشکلی نداری بریم یه سر شرکت گفتم :نه بابا یه جایی بریم حالا قبرستون باشه یهو محکم زدم رو دهنم که با خنده به رانندش گفت :بریم شرکت صفحه گوشیش یه لحظه روشن شد عکس یه دختر خوشکل بگ گراندش بود با لبخند گفتم: هامین عاشق شدی؟؟
گفت :چطور مگه با خنده گفتم :فقط یه عاشق وقتی اسم عشق رو میاری چشماش غمگین میشه فقط یه عاشق عکس عشقش رو میزاره بگ گراند گوشیش فقط گفت:باشه باشه درسته فهمیدی آره عاشقم دوسش دارم خیلی
ولی چه فایده اون چی....
آروم گفتم:اون چی؟ دوست نداره؟ ازش پرسیدی؟ بهش گفتی دوسش داری!؟
نه نگفتی چه توقعی داری ازش توقع داری بیاد خواستگاریت توقع داری بیاد بگه هامین میمیرم برات؟ نه هامین اگه منتظر اینی هیچوقت بهش نمیرسی عشقت هم از دستت میپره یه دختر هیچ وقت غرورشو زیر پاش نمیزاره خوب این فیلمایی هم که داخل اینستا میبینی همش دروغه همه همش فقط واسه جمع کردن فالوره هامین اگر میخوای باید بهش بگی
گفت:من غرور ندارم دنیا من مرد نیستم نمیدونم اگه پسم بزنه چی اگه بگه نمیخوادم چی
گفتم:اینجوری فقط یه جور میشه فهمید گفت:چجوری؟
گفتم :تحریک حسادت
یه چند ثانیه مکث کرد و گفت : حسادت
آروم گفت:کمکم میکنی
گفت:چه کمکی
گفت:حسادت از طریق تو
با اینکه کامل نمیشناختمش ولی حس بدی نسبت بهش نداشتم واسه همین آروم گفتم:قبوله با مهربونی گفت :دختر خالمه الان داخل شرکته میخواد سوپرایز کنه خیلی شیطونه اصلا غمگین نیست
آروم گفتم:اگه بخاطر این نقش بازی کردن از من بَدش بیاد چی گفت اصلا اینجوری نیست
۵.۲k
۱۴ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.