به تعداد اشک هایمان میخندیم
به تعداد اشک هایمان میخندیم
ارسلان
نهار رو با شوخی و خنده خوردیم
دوتامون انگار از حقیقت تلخی که جلو رومون بود فرار میکردیم و میخواستم با این شوخی ها فراموش کنیم چی بهمون گذشته.
دو ساعتی میشد که من نشسته بودم پای کار و دیانا هم خودش رو با کار های مختلف سرگرم میگرد.
دیگه بسه کار
به سمت دیانا که داشت فیلم میدید رفتم گفتم
(من)وخه بریم بیرون
خندی کرد و گفت
(دیانا)الان و میخم
خندیدیم و به سمت اتاق هامون رفتیم تا حاضر شیم.
۱۰مین بعد از اتاقم بیرون زدم و تقی به در اتاق دیانا زدم.
(من)بیرون منتظرم بیا
(دیانا)باش برو میام.
از پله ها پایین رفتم و ماشین رو از تو پارکینک در آومدم و منتظر نشستم تا خانوم تشریف بیارن.
بعد ۱۰مین آومد و گفت
(دیانا)خوب بریم .
(من)چرا سعی نمیگنی آن تایم باشی؟
(دیانا)تو تایمی تعیین کردی آیا؟
بچه پروی نثارش کردم که خندید و چیزی نگفت
رو که نیست سنگ پا قزوینه.
(دیانا)کجا قراره بریم؟
(من)که جا رو میشناسم هر شب جشن برگذار میکنن و آتیش بازی و اینا بریم اونجا؟
(دیانا)آره چرا که نه
(من)پس بزن بریم
استارت زدم و به سمت مقصد رفتم.
بعد این که رسیدیم.
کنار ماشین های دیگه پارک کردم و با هم به سمت اون منطقه رفتیم.
یه محیط باز جذاب که چند تا چادر زده بودن و برای خودشون چشن گرفته بودن.
پارت -۶۳
ارسلان
نهار رو با شوخی و خنده خوردیم
دوتامون انگار از حقیقت تلخی که جلو رومون بود فرار میکردیم و میخواستم با این شوخی ها فراموش کنیم چی بهمون گذشته.
دو ساعتی میشد که من نشسته بودم پای کار و دیانا هم خودش رو با کار های مختلف سرگرم میگرد.
دیگه بسه کار
به سمت دیانا که داشت فیلم میدید رفتم گفتم
(من)وخه بریم بیرون
خندی کرد و گفت
(دیانا)الان و میخم
خندیدیم و به سمت اتاق هامون رفتیم تا حاضر شیم.
۱۰مین بعد از اتاقم بیرون زدم و تقی به در اتاق دیانا زدم.
(من)بیرون منتظرم بیا
(دیانا)باش برو میام.
از پله ها پایین رفتم و ماشین رو از تو پارکینک در آومدم و منتظر نشستم تا خانوم تشریف بیارن.
بعد ۱۰مین آومد و گفت
(دیانا)خوب بریم .
(من)چرا سعی نمیگنی آن تایم باشی؟
(دیانا)تو تایمی تعیین کردی آیا؟
بچه پروی نثارش کردم که خندید و چیزی نگفت
رو که نیست سنگ پا قزوینه.
(دیانا)کجا قراره بریم؟
(من)که جا رو میشناسم هر شب جشن برگذار میکنن و آتیش بازی و اینا بریم اونجا؟
(دیانا)آره چرا که نه
(من)پس بزن بریم
استارت زدم و به سمت مقصد رفتم.
بعد این که رسیدیم.
کنار ماشین های دیگه پارک کردم و با هم به سمت اون منطقه رفتیم.
یه محیط باز جذاب که چند تا چادر زده بودن و برای خودشون چشن گرفته بودن.
پارت -۶۳
۴۸۲
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.