Part 19 .
Part 19 .
+ به من ربطی نداره هرکاری دوس داری بکن
_ هی وایسا کجاااا اون مرتیکه هم پیشته
+ اول اینکه اون اسم داره دوم اینکه به تو ربطی نداره حالا هم برو
_ دوست دارم کیم هاری دوست دارممممممممممم
+ خفه شو اسکل عه ابرومو بردی
_ عاشقتمممم روانیتمممم منو ببخشششششش
+ میدونی چیه من خوابم میاد شب بخیر رفتم تو و پنحره رو بستم تا یه ده دقیقه حرف زد اخرشم رفت هی اسکله دیگه فک کرده من گول این حرفاشو میخورم خوابیدم ساعت پنج صبح گوشیم زنگ خورد
+ اگ گذاشتن یع شب مثل ادم بخوابم
+ بلهههه
÷ هاری( با بغض و گریه )
+ چته چرا صدات اینطوریه چیزی شده
÷ کوک کوک ...
تا گفت کوک از تخت افتادم و با شک گفتم
+ کوک چش شده خوبه سالمههعه؟؟( نگرانی استرس زیاد ترس و شک )
÷ تصادف کرده داشت تو خیابون راه میومده مثل اینکه بهم زنگ زده بود داشتیم حرف میزدیم ک دیدم صدای تصادف شد و این شد که رفتم دنبالش الانم تو امبلانسیم بیا به این ادرسی کخ میگم
+ اوک
گریم گرفته بود جوری که نمیتونستم نفس بکشم ببند شدم بدو با همون لباس رفتم به ادرسی که فرستاده بود رسیدم اما ندیدمشون همون لحظه اومدن بدن بی جون کوک روی تخت افتاده بود و غرق در خون بود حالم بد تر شد فشارم داشت میوفتاد سریع بردمش اتاق عمل از شدت سر گیجه افتادم زمین
÷هاری اروم باش اروم باش چیزی نیس نفس بکش هیچ چیزی نیس ببین حالش خوب میشه برمیگرده پیشمون
تهیونگ همینجوری داشت حرف میزد ولی من هیچی نمیگفتم و روی زمین فقط به یه نقطه خیره شده بودم
÷ ببین داری نگرانم میکنی منم حالم بده رفیقمه تحمل ندارم اینجوری ببینمش ولی تحمل ندارم توعم اینجوری تو این وضع ببینم
لطفا لطفا لطفاپاشد ببین هوا به این سردی ببین با چی اومدی پاشو قشنگم
+ به من ربطی نداره هرکاری دوس داری بکن
_ هی وایسا کجاااا اون مرتیکه هم پیشته
+ اول اینکه اون اسم داره دوم اینکه به تو ربطی نداره حالا هم برو
_ دوست دارم کیم هاری دوست دارممممممممممم
+ خفه شو اسکل عه ابرومو بردی
_ عاشقتمممم روانیتمممم منو ببخشششششش
+ میدونی چیه من خوابم میاد شب بخیر رفتم تو و پنحره رو بستم تا یه ده دقیقه حرف زد اخرشم رفت هی اسکله دیگه فک کرده من گول این حرفاشو میخورم خوابیدم ساعت پنج صبح گوشیم زنگ خورد
+ اگ گذاشتن یع شب مثل ادم بخوابم
+ بلهههه
÷ هاری( با بغض و گریه )
+ چته چرا صدات اینطوریه چیزی شده
÷ کوک کوک ...
تا گفت کوک از تخت افتادم و با شک گفتم
+ کوک چش شده خوبه سالمههعه؟؟( نگرانی استرس زیاد ترس و شک )
÷ تصادف کرده داشت تو خیابون راه میومده مثل اینکه بهم زنگ زده بود داشتیم حرف میزدیم ک دیدم صدای تصادف شد و این شد که رفتم دنبالش الانم تو امبلانسیم بیا به این ادرسی کخ میگم
+ اوک
گریم گرفته بود جوری که نمیتونستم نفس بکشم ببند شدم بدو با همون لباس رفتم به ادرسی که فرستاده بود رسیدم اما ندیدمشون همون لحظه اومدن بدن بی جون کوک روی تخت افتاده بود و غرق در خون بود حالم بد تر شد فشارم داشت میوفتاد سریع بردمش اتاق عمل از شدت سر گیجه افتادم زمین
÷هاری اروم باش اروم باش چیزی نیس نفس بکش هیچ چیزی نیس ببین حالش خوب میشه برمیگرده پیشمون
تهیونگ همینجوری داشت حرف میزد ولی من هیچی نمیگفتم و روی زمین فقط به یه نقطه خیره شده بودم
÷ ببین داری نگرانم میکنی منم حالم بده رفیقمه تحمل ندارم اینجوری ببینمش ولی تحمل ندارم توعم اینجوری تو این وضع ببینم
لطفا لطفا لطفاپاشد ببین هوا به این سردی ببین با چی اومدی پاشو قشنگم
۷.۰k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.