Part 20:
Part 20:
ویو هاری :
ته داشت خمینجوری میگفت و منم فقط یه جارو نگاه میکردم که یهو سرم گیج رفت و تاریکی
( ۳ ساعت بعد ) رویه تخت بیدار شدم و از تخت اومدم بیام پایین دیدم سرم به دستمه سرم رو کندم و ره افتادم
÷ عهههه چیکار میکنی هاریچرا داره از دستت خون میاد چرا از جات پاشدی
+ کو کوک من کجاس
÷ اروم باش اول
+ میگم بگو کوک کجاسسسسس( جیغ و داد )
÷ اروم باش بیا تو این اتاقه
رفتم از پنجرهی اتاق دیدمش خوابیده بود رو تخت کلی دمو دستگاه بهش وضل بود
+ حالش چطوره
÷ دکنر گفته فعلارخوبع ولی تا فردا باید براش یه گروه خونی پیدا کنن خون منتقل بشه بهش خون زیادی از دست داده
+ گروه خونیش چیه
AB÷
+ گروه حونیش با من یکیه از من بدید بهش
÷ اما خودت حالت خوب نیس
+ گفتم من بهش میدن خون
÷ باشه اروم بیا بریم پیش دکترش
رفتیم اونحا اومی داد خوبیدم تخت بغل کوک و ازم خون گرفتن بعد ینکه تموم شد با اینکه سرم داش گیج میرفت وای نشستم بغلش درحالی که خونی که دادم داشت از طریق سرم وارد بدنش میشد باهاش حرف زدم
،+ کوک میشه پاشی خواهش میکنم پاشو قول میدم اگ پاشی هرکاری بخوای برات بکنم هیچوقتم تتهات نزارم فقط پاشو منو اینجا تنها نزار تزت خداهش میکنم برگرد پیشم ببین من بدون تو نمیتونم خواهش کردم ازت دیگه تو پاشو باهم دیگه یه خونه بگیریم پیش هم زندگی کنیم هروز با صدای من با چهرهی من بیدار شی همونطور که خودت میگفتی تازه تو باید پاشی مگه بهم قول ندادی روقت بخوام برام غذا درست میکنی من الان خیلی گشنمه بدقوا پاشو برام غذا درست کن کوک بدون تو واقعا نمیتونم خسته شدم ( گریه )
دستشو گرفتم و سرمو گزاشتم رو دستش و گریه کردم که ...
ویو هاری :
ته داشت خمینجوری میگفت و منم فقط یه جارو نگاه میکردم که یهو سرم گیج رفت و تاریکی
( ۳ ساعت بعد ) رویه تخت بیدار شدم و از تخت اومدم بیام پایین دیدم سرم به دستمه سرم رو کندم و ره افتادم
÷ عهههه چیکار میکنی هاریچرا داره از دستت خون میاد چرا از جات پاشدی
+ کو کوک من کجاس
÷ اروم باش اول
+ میگم بگو کوک کجاسسسسس( جیغ و داد )
÷ اروم باش بیا تو این اتاقه
رفتم از پنجرهی اتاق دیدمش خوابیده بود رو تخت کلی دمو دستگاه بهش وضل بود
+ حالش چطوره
÷ دکنر گفته فعلارخوبع ولی تا فردا باید براش یه گروه خونی پیدا کنن خون منتقل بشه بهش خون زیادی از دست داده
+ گروه خونیش چیه
AB÷
+ گروه حونیش با من یکیه از من بدید بهش
÷ اما خودت حالت خوب نیس
+ گفتم من بهش میدن خون
÷ باشه اروم بیا بریم پیش دکترش
رفتیم اونحا اومی داد خوبیدم تخت بغل کوک و ازم خون گرفتن بعد ینکه تموم شد با اینکه سرم داش گیج میرفت وای نشستم بغلش درحالی که خونی که دادم داشت از طریق سرم وارد بدنش میشد باهاش حرف زدم
،+ کوک میشه پاشی خواهش میکنم پاشو قول میدم اگ پاشی هرکاری بخوای برات بکنم هیچوقتم تتهات نزارم فقط پاشو منو اینجا تنها نزار تزت خداهش میکنم برگرد پیشم ببین من بدون تو نمیتونم خواهش کردم ازت دیگه تو پاشو باهم دیگه یه خونه بگیریم پیش هم زندگی کنیم هروز با صدای من با چهرهی من بیدار شی همونطور که خودت میگفتی تازه تو باید پاشی مگه بهم قول ندادی روقت بخوام برام غذا درست میکنی من الان خیلی گشنمه بدقوا پاشو برام غذا درست کن کوک بدون تو واقعا نمیتونم خسته شدم ( گریه )
دستشو گرفتم و سرمو گزاشتم رو دستش و گریه کردم که ...
۱۰.۷k
۱۸ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.