گرگ ومیش پارت ۳۱
گرگ ومیش پارت ۳۱
+
همه داشتن به من و این پسره نگاه میکردن که اسمش رو پرسیدم مثل اینکه اسمش یوجینه امممم خب پسر خوشگلیه موهاش نارنجی بدن سفید و چشمای رنگی داشت
یوجین:خب فکر کنم تو ات باشی همون دختره که میخواست خودشو بکشه درسته؟
+امممم خب نه من نمیخواستم خودمو بکشم فقط میخواستم یکم حال کنم
یوجین: تو می خواستی حال کنی ؟ تقریباً مرده بودی
+آره خب
ویو جیمین
امروز ات میاد رفتم لباس پوشیدم که نامی گفت بریم رفتیم خیلی شلوغ بود فکر نکنم منو دیده باشه چند دقیقه داشت. دور ور رو نگاه میکرد که یهو به سمت دریا رفت واستا اون داره چکار میکنه توی یه صدف فوت کرد که دریا کنار رفت یه پسر روی یه تیکه سنگ بود ات رفت جلو تا چند ساعت حرف میزدنو می خندیدن
یعنی ات منو فراموش کرده ؟
که حرفاشون تموم شدو ات امدو و اون پسره هم رفتو چند دقیقه بعد با کلی پری دریایی آمد و یکیشون که انگار رهبر شون بود آمد توی ساحل
ویو ات
با پسر حرف زدم که بره و با بقیه برگرده اونم قبول کرد چند دقیقه بعد کلی پری دریایی آمدن من شروع به حرف زدن کردم
+خب ما امروز اینجاییم چون گذشتگان ما مرتکب کاری شدن که ما آیندگان داریم تاوان اون کار رو پس میدیم و فکر میکنم همه ی کسانی که اینجا میدونن تاوان کارشون چطوری گرفته شده و میشه
من هاکیما دختر پادشاه و ملکه هستم و آمدم تا این تاوان رو تموم کنم
مردم: دروغ گو
+میتونم نشونتون بدم من توی همه ی پیش گویی ها آمدم و فکر میکنم که یه امید برای صلح هستش
مردم: نشون بده
+تبدیل شدم سریع به حالت عادی برگشتم آخه به مدت طولانی نمیتونم خودمو کنترل کنم یه مرده داد زد
مرده: نمایش خوبی بود ما کار و زندگی داریم و باید بهش رسیدگی کنیم
+اعصابم خورد شدو تبدیل شدم یه صاعقه کنار پاهاش زدم انگار فهمیدن من کی هستم
همهمه. زیادی شده بود که دیدم رهبر پری دریایی ها داره با یوجین حرف میزنه
یوجین: ما صلح میکنیم
نگاهم رو به طرف گرگ ها دادم که خون آشاما نگاه میکردن فکر نکنم مخالفتی بکنن اون کاری که اون روز به سرشون آمده بود
جیک: ماهم صلح میکنیم
فقط خونآشاما مونده بودن که یه نفر که انگار کله کندشون بود گفت
ماهم قبول میکنیم
که یهو
#سناریو
#اسمات
#جیمین
#فیک
+
همه داشتن به من و این پسره نگاه میکردن که اسمش رو پرسیدم مثل اینکه اسمش یوجینه امممم خب پسر خوشگلیه موهاش نارنجی بدن سفید و چشمای رنگی داشت
یوجین:خب فکر کنم تو ات باشی همون دختره که میخواست خودشو بکشه درسته؟
+امممم خب نه من نمیخواستم خودمو بکشم فقط میخواستم یکم حال کنم
یوجین: تو می خواستی حال کنی ؟ تقریباً مرده بودی
+آره خب
ویو جیمین
امروز ات میاد رفتم لباس پوشیدم که نامی گفت بریم رفتیم خیلی شلوغ بود فکر نکنم منو دیده باشه چند دقیقه داشت. دور ور رو نگاه میکرد که یهو به سمت دریا رفت واستا اون داره چکار میکنه توی یه صدف فوت کرد که دریا کنار رفت یه پسر روی یه تیکه سنگ بود ات رفت جلو تا چند ساعت حرف میزدنو می خندیدن
یعنی ات منو فراموش کرده ؟
که حرفاشون تموم شدو ات امدو و اون پسره هم رفتو چند دقیقه بعد با کلی پری دریایی آمد و یکیشون که انگار رهبر شون بود آمد توی ساحل
ویو ات
با پسر حرف زدم که بره و با بقیه برگرده اونم قبول کرد چند دقیقه بعد کلی پری دریایی آمدن من شروع به حرف زدن کردم
+خب ما امروز اینجاییم چون گذشتگان ما مرتکب کاری شدن که ما آیندگان داریم تاوان اون کار رو پس میدیم و فکر میکنم همه ی کسانی که اینجا میدونن تاوان کارشون چطوری گرفته شده و میشه
من هاکیما دختر پادشاه و ملکه هستم و آمدم تا این تاوان رو تموم کنم
مردم: دروغ گو
+میتونم نشونتون بدم من توی همه ی پیش گویی ها آمدم و فکر میکنم که یه امید برای صلح هستش
مردم: نشون بده
+تبدیل شدم سریع به حالت عادی برگشتم آخه به مدت طولانی نمیتونم خودمو کنترل کنم یه مرده داد زد
مرده: نمایش خوبی بود ما کار و زندگی داریم و باید بهش رسیدگی کنیم
+اعصابم خورد شدو تبدیل شدم یه صاعقه کنار پاهاش زدم انگار فهمیدن من کی هستم
همهمه. زیادی شده بود که دیدم رهبر پری دریایی ها داره با یوجین حرف میزنه
یوجین: ما صلح میکنیم
نگاهم رو به طرف گرگ ها دادم که خون آشاما نگاه میکردن فکر نکنم مخالفتی بکنن اون کاری که اون روز به سرشون آمده بود
جیک: ماهم صلح میکنیم
فقط خونآشاما مونده بودن که یه نفر که انگار کله کندشون بود گفت
ماهم قبول میکنیم
که یهو
#سناریو
#اسمات
#جیمین
#فیک
۸.۵k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.