مروارید آبی

مروارید آبی
Part ³⁶
ویو لانا
تو خواب یلحظه حس خفگی میکردم
وقتی برگشتم چشمامو کمی باز کردم با چیزی که دیدم جیغ بلندی کشیدم
+جیغغغغ (بلند)
کوک از خواب پرید و افتاد پایین تخت*
_چته گاووو (داد)
+احمق بغل من خوابیده بودی(کمی داد)
_ خب باید جیغ بزنی؟(داد عصبی)
+گمشو تقصیر خودته (داد)
تق تق تق صدای در *
کوک بلند میشه و خودش و مرتب میکنه *
لانا هم از تخت میاد پایین*
_بله؟ (کمی داد عصبی)
م/ ج میاد داخل*
م/ ج بچه ها چخبرتونه کله صبحی؟
_از عروست بپرس دیوونمون کرد تو خواب (عصبی)
+ تقصیر خودته گردن من ننداز (کلافه)
به هم چپ چپ نگاه میکنن *
م/ ج (لبخند) خیله خب اروم باشید بیاید صبحونه همه اونجان
+_باشه
رفت*
ویو کوک
داشتم خواب بدی میدیدم باید برای نجات یکیشون یکدوم و انتخاب میکردم که با جیغ لانا از خواب با ترس بیدار شدم و عصبی بودم بعد از رفتن مامانم سریع رفتم دستشویی و کارای لازمو کردم و اومدم بیرون لباسمو عوض کردم و بدون نگاه به لانا رفتم پایین سر میز
ویو لانا
تقصیر من نبود فقط بلده بگه اقا من خوبم یا گردن بقیه بندازه خراب کاریاشو
خستم کرد
وقتی از دستشویی اومده بود بیرون بدون نگاه به من لباساشو جلوم عوض کرد همینجوری ماتم برده بود چه عضله هاییییی
بعد اینکه لباسش و عوض کرد رفت بیرون منتظر بودم که بره بیرون سریع لباسامو عوض کردم لباس بیرونی پوشیدم که بعد از صبحونه دیگه برم عمارت مامان بابام
بلخره اونجا هم خالی بود هم من توش راحت بودم و قرار نبود کوک و ببینم
بعد اینکه لباسمو عوض کردم یه ابی به صورت زدم و از اتاق اومدم بیرون به سمت میز صبحانه همه بودن...
سلامی کردم و جوابی از همه شون جز کوک دریافت کردم
دوتا صندلی خالی بود یکی بغل کوک
اون یکی بغل لوکاس منم از لج کوک پاشدم رفتم پیش لوکاس نشستم


#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی