فیک ماه من
فیک ماه من
Part 2
ویوا. ت
ساعت ۸صبح بود سریع بلند شدم آماده شدم
که برم سره کار
همه ی لباسامو پوشیدم کیفمم برداشتم
راه افتام
راهش زیاد دور نبود سریع رسیدم یک ساختمون بزرگی بود چشم از حدقه زده
بود بیرون از تعجب و خوشحالی
داشتم بال در میاوردم که یهو
حس کردم یکی پشت سرمه
دیدم یک مرد قد بلند و چهار شونه
دست که دستمال دستش بودو گرف جلوی دهنم وبیهوشم کرد
ویو لینو
دختر برام پیدا کردین
آخجون به آرزوم رسیدم💜😈
ممنونمم ازتون
بریم به پایگاهمون
ویو هان
بزار ا. تزنگ بزنم ببینم امروز وقت داره بریم
بیرون
(زنگ زدن به ا. ت)
وایی چرا جواب نمیده
دارم میترسم
بزار لینا زنگ بزنم
لینا (دوست بچگیه ا. ته)
شاید اون خبر داشته باشه که ا. ت کجایه
(درحال زنگ زدن به لینا)
ویو لینا
هان چیکارم داره
ویو هان
لینا لینا تو از ا. ت خبر داری کجایه!
لینا: نه نمیدونم چند روزه اصلا به من زنگم
نزده
چیشده براش اتفاقی افتاده؟!
هان: نمیدونم ولی فکرکنم جونش در خطره می تونی بیایی خونه ی من ببینیم چیکار کنیم
لینا: اوکی میام
پایان
Part 2
Part 2
ویوا. ت
ساعت ۸صبح بود سریع بلند شدم آماده شدم
که برم سره کار
همه ی لباسامو پوشیدم کیفمم برداشتم
راه افتام
راهش زیاد دور نبود سریع رسیدم یک ساختمون بزرگی بود چشم از حدقه زده
بود بیرون از تعجب و خوشحالی
داشتم بال در میاوردم که یهو
حس کردم یکی پشت سرمه
دیدم یک مرد قد بلند و چهار شونه
دست که دستمال دستش بودو گرف جلوی دهنم وبیهوشم کرد
ویو لینو
دختر برام پیدا کردین
آخجون به آرزوم رسیدم💜😈
ممنونمم ازتون
بریم به پایگاهمون
ویو هان
بزار ا. تزنگ بزنم ببینم امروز وقت داره بریم
بیرون
(زنگ زدن به ا. ت)
وایی چرا جواب نمیده
دارم میترسم
بزار لینا زنگ بزنم
لینا (دوست بچگیه ا. ته)
شاید اون خبر داشته باشه که ا. ت کجایه
(درحال زنگ زدن به لینا)
ویو لینا
هان چیکارم داره
ویو هان
لینا لینا تو از ا. ت خبر داری کجایه!
لینا: نه نمیدونم چند روزه اصلا به من زنگم
نزده
چیشده براش اتفاقی افتاده؟!
هان: نمیدونم ولی فکرکنم جونش در خطره می تونی بیایی خونه ی من ببینیم چیکار کنیم
لینا: اوکی میام
پایان
Part 2
- ۲.۸k
- ۰۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط