هر باربه تو فکر می کنم دریاهای جهان را آرام می بینم رود

هر باربه تو فکر می کنم دریاهای جهان را آرام می بینم، رودخانه ها را خروشان، عطر درخت های پرتقال و نارنج را جاری، خورشید را زردِ زرد و سرزمین های وطنم را سبزِ سبز.
به تو فکر می کنم و چشمهای درشت ِ دنیا به من می خندند. دست های مهربانی که قادرند قلب ّ انسان را نوازش کنند مرا به صبر در آغوش می گیرند. و حرفهایی از جنس لطافت گوشهایم را می نوازند.
بتو فکر می کنم و تمام وجودم قلبی می شود که برای دیداری دوباره می تپد!

شاید بهترین کار این است که چمدان کوچکمان را برداریم، شال و کلاه کنیم ، اولین قطار ِ بسوی خانه را بگیریم ، در اولین صندلی کنار پنجره فرو رویم و تا رسیدن و تا لحظه ی با شکوه آغوش های راستین جز به رؤیای خوشِ با هم بودنی دوباره پلک نزنیم .
ما هرگز از فاصله ها وحشتی نداشتیم.جاده ها به ما آموختند که عشق پیروزی آفرین است و نجات دهنده ...
محبوبِ صبورِ من!
به دنیای قلبم ، برای هزارمین بارخوش آمدی !
همین روزها کنار دریای آرامِ شمال، زیر درخت های نارنج وطنم، بار دیگر صبحانه را با هم می خوریم...
دیدگاه ها (۱)

من جایِ تو چای می نوشمجایِ تو خسته می شومجایِ تو بغض می کنمج...

کاش؛سرم را می گذاشتم روی پایت بانو!برایم لالایی میخواندی.عجی...

دلم را سخت و به تکرار شکسته ای. با این حال نشستم و با قلبی ر...

دلم بی بهانه میگیرد؛ حوالی این روزهایی که از کودکی قرار بیقر...

چپتر ۵ _ نقشهاوایل دانشگاه، لیندا خودش را مثل یک سایه نگه می...

فصل دوم"قدم‌زدن در کهکشانِ "بی خیال،آسمون همچنا تاریک بود، ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط