پارت ۲۱ رمان خیال ✨✔️
خیال
#پارت_21
ساتیا
+ استغفرالله ، چرا تو فقط قسم میدی ، میدونی گناهه?
_ خو بگو تا قسم ندم
+آقا اصن به تو چه فضولی مگ ..?!
_آره فضولم ، میرم به عمه میگما
+ لا اله الا الله
_بگو جون من
+باز قسم داد
_باشه ببخشید بگو دیگه
+ چی بگم خو
_اون پسره می بود چیکارت داشت ?!
+هععععی ، خب میدونی ...?!.
_بگو دیگه ، اع
+صبر کن خب ، میگم الان ...
ناهید
تازه از خواب بیدار شده بودم و داشتم سفره صبحانه رو آماده میکردم ، ریحانه هم بیدار شده بود ... شیشه شیرشو آماده کردم و دادم بهش بعد اومدم توو آشپزخونه و صبحانه میخوردم ...
بعد ظرفها رو که میشستم مامان اومد توو آشپزخونه و ...
_ سلام
+ صبح بخیر مادر
یه استکان تمیز بهش دادم ...
+ محسن هنوز خوابه ?
_ نمیدونم آره حتما ، بیرون که نیومده
+ تو میدونی چشه?
_نه مامان جان من از کجا بدونم
+گفتم شاید به تو گفته باشه
_نه چیزی به من نگفته
+ نمیدونم این بچه چشه هر دفعه یا ناراحتِ یا کسل و بی حال ، ..
_حالا بیدار شد باهاش حرف میزنم
+آره ببین به تو میگه
_مامان شما هم دیگه زیاد سخت نگیرید ، همه جوونا اینجورین جوونِ دیگه
مامان نفس عمیقی کشید ...
دستامو خشک کردم و ...
_ خودتو هم ناراحت نکن
اومدم ببینم ریحانه شیرشو خورده یا نه ، که ... اع پس ریحانه کو ..?!
_مامان پس ریحان ?!
+مگه اونجا نیست ؟
_نه
ترسیدم و رفتم دنبالش بگردم توو خونه و ...
#F_BRMA2005
#پارت_21
ساتیا
+ استغفرالله ، چرا تو فقط قسم میدی ، میدونی گناهه?
_ خو بگو تا قسم ندم
+آقا اصن به تو چه فضولی مگ ..?!
_آره فضولم ، میرم به عمه میگما
+ لا اله الا الله
_بگو جون من
+باز قسم داد
_باشه ببخشید بگو دیگه
+ چی بگم خو
_اون پسره می بود چیکارت داشت ?!
+هععععی ، خب میدونی ...?!.
_بگو دیگه ، اع
+صبر کن خب ، میگم الان ...
ناهید
تازه از خواب بیدار شده بودم و داشتم سفره صبحانه رو آماده میکردم ، ریحانه هم بیدار شده بود ... شیشه شیرشو آماده کردم و دادم بهش بعد اومدم توو آشپزخونه و صبحانه میخوردم ...
بعد ظرفها رو که میشستم مامان اومد توو آشپزخونه و ...
_ سلام
+ صبح بخیر مادر
یه استکان تمیز بهش دادم ...
+ محسن هنوز خوابه ?
_ نمیدونم آره حتما ، بیرون که نیومده
+ تو میدونی چشه?
_نه مامان جان من از کجا بدونم
+گفتم شاید به تو گفته باشه
_نه چیزی به من نگفته
+ نمیدونم این بچه چشه هر دفعه یا ناراحتِ یا کسل و بی حال ، ..
_حالا بیدار شد باهاش حرف میزنم
+آره ببین به تو میگه
_مامان شما هم دیگه زیاد سخت نگیرید ، همه جوونا اینجورین جوونِ دیگه
مامان نفس عمیقی کشید ...
دستامو خشک کردم و ...
_ خودتو هم ناراحت نکن
اومدم ببینم ریحانه شیرشو خورده یا نه ، که ... اع پس ریحانه کو ..?!
_مامان پس ریحان ?!
+مگه اونجا نیست ؟
_نه
ترسیدم و رفتم دنبالش بگردم توو خونه و ...
#F_BRMA2005
۲۸۰
۰۹ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.