پارت ۲۰ رمان خیال ✨✔️
خیال
#پارت_20
ساتیا
از مامان بابام خواهش کرده بودم که همه نرگس اینا رو واسه شام دعوت کنه ، بیشتر به بهونه اینکه با مائده حرف بزنم اما فقط عمه و دایی فرهاد و مهدیه اومده بودن ...
عمه میگفت مائده گفته میخوام درس بخونم ، اما مطمئن بودم که دلیلش یه چیز دیگس ... بعد از شام رفتم توو اتاقم و بهش پیام دادم توو وات .. اما آف بود . حدودا یه ربع بعد نگاه کردم ولی هنوز آن نشده بود ...گوشیمو برداشتم و شمارشو گرفتم ؛ ...
ج نداد _ دوباره بعد از چند دقیقه گرفتم این دفعه جواب داد که ... 😨😳
+ مگه شما نفهمین آقای محترم ..?!
تندی میخ شدم سرجام ...
شوک شدم ؛ خیلی تعجب کرده بودم چرا اینجوری حرف میزنه ..
_خوبی?
+ تویی،،?ببخشید
_مگه شماره منو نداری?!
+اصن نگاه نکردم
_چیزی شده?
+ نه ، واسه چی?
_چرا نیومدی?
+درس میخوندم
_ آره جون خودت
+ کتابام جلو دستمه میخوای تصویری حرف بزنیم ?!
_جون بابات چرا نَیمدی?
+ حوصله نداشتم همین
_چرا خو ?
+ ای بابا بیخیال
_ چند روزه خودت نیستی فکر نکن نمیفهمم حواسم هست
مائده خنده ای کرد و ...
+ جوری میگی حواسم هست ، انگار مامانمی ، هر روز پیش منی
_ هِر هِر هِر ، مسخره بازی در نیار ، بگو ببینم قضیه این پسره چیه ?
+ کدوم پسره ?
_ خودتو به اون راه نزن
+ چی میگی تو ،? من امشب اصلا حوصله ندارم ساتیا
_ همون پسره که اومده بود جلوی مدرسه دنبالت
+ هیچی
_ هیچی ?!،، نخیر یه چیزی هست
+ هیچی نیست
_ نگی میرم از عمه میپرسمااا
+ اع ، اع ، گندشو در نیاری
_ گند چی ?!
+ به مامانم چیزی نگی اونم هی پیله میکنه
_اعععع?،... یعنی همه نمیدونه ، آره ?!
_ساتیا جون هر کسی که دوست داری امشبو دست از سرم بردار
_تا نگی ولت نمیکنم
+ جون شوجی ، بیخی ..، قول میدم بعدا بهت بگم
_بعدا یعنی کِی اونوقت ?!
+ هر وقت هم دیگه رو دیدیم
_قول?
+قول
_اگه تا چند ماه همو ندیدیم چی ?!
+حالا تا پس فردا
خنده ای کردم و ...
_اع پس خوو 😅
+ آره
_ی چی بگم ?!
+بگو
_دارم از فضولی میمیرم
+بمیر فضول باید بترکه حقشه
خندیدیم و ...😅😅
_مائدههههههه
+هااااع?
_بهترین مائده دنیا ، بهترین دختر عمه دنیا ، خوشگل ترین مائده دنیا ...
نزاشت ادامه حرفمو بزنم پرید وسط حرفم و گفت :
+ خیلی خب حالا خودتو لوس نکن
_خو بگو دیه ، حوصلم سر رفت
+ گفتم که بعدا میگم ، الان حوصله ندارم
_ بحث و عوض نکن ، جون بابات
+ اععععع قسم نده
_ جون کِراشِت
+ زر نزن نمیگم
_ توروخدا
ادامه دارد ، پارت بعدی ، جلسه بعد 😂 ..
....
#f_brma2005
#پارت_20
ساتیا
از مامان بابام خواهش کرده بودم که همه نرگس اینا رو واسه شام دعوت کنه ، بیشتر به بهونه اینکه با مائده حرف بزنم اما فقط عمه و دایی فرهاد و مهدیه اومده بودن ...
عمه میگفت مائده گفته میخوام درس بخونم ، اما مطمئن بودم که دلیلش یه چیز دیگس ... بعد از شام رفتم توو اتاقم و بهش پیام دادم توو وات .. اما آف بود . حدودا یه ربع بعد نگاه کردم ولی هنوز آن نشده بود ...گوشیمو برداشتم و شمارشو گرفتم ؛ ...
ج نداد _ دوباره بعد از چند دقیقه گرفتم این دفعه جواب داد که ... 😨😳
+ مگه شما نفهمین آقای محترم ..?!
تندی میخ شدم سرجام ...
شوک شدم ؛ خیلی تعجب کرده بودم چرا اینجوری حرف میزنه ..
_خوبی?
+ تویی،،?ببخشید
_مگه شماره منو نداری?!
+اصن نگاه نکردم
_چیزی شده?
+ نه ، واسه چی?
_چرا نیومدی?
+درس میخوندم
_ آره جون خودت
+ کتابام جلو دستمه میخوای تصویری حرف بزنیم ?!
_جون بابات چرا نَیمدی?
+ حوصله نداشتم همین
_چرا خو ?
+ ای بابا بیخیال
_ چند روزه خودت نیستی فکر نکن نمیفهمم حواسم هست
مائده خنده ای کرد و ...
+ جوری میگی حواسم هست ، انگار مامانمی ، هر روز پیش منی
_ هِر هِر هِر ، مسخره بازی در نیار ، بگو ببینم قضیه این پسره چیه ?
+ کدوم پسره ?
_ خودتو به اون راه نزن
+ چی میگی تو ،? من امشب اصلا حوصله ندارم ساتیا
_ همون پسره که اومده بود جلوی مدرسه دنبالت
+ هیچی
_ هیچی ?!،، نخیر یه چیزی هست
+ هیچی نیست
_ نگی میرم از عمه میپرسمااا
+ اع ، اع ، گندشو در نیاری
_ گند چی ?!
+ به مامانم چیزی نگی اونم هی پیله میکنه
_اعععع?،... یعنی همه نمیدونه ، آره ?!
_ساتیا جون هر کسی که دوست داری امشبو دست از سرم بردار
_تا نگی ولت نمیکنم
+ جون شوجی ، بیخی ..، قول میدم بعدا بهت بگم
_بعدا یعنی کِی اونوقت ?!
+ هر وقت هم دیگه رو دیدیم
_قول?
+قول
_اگه تا چند ماه همو ندیدیم چی ?!
+حالا تا پس فردا
خنده ای کردم و ...
_اع پس خوو 😅
+ آره
_ی چی بگم ?!
+بگو
_دارم از فضولی میمیرم
+بمیر فضول باید بترکه حقشه
خندیدیم و ...😅😅
_مائدههههههه
+هااااع?
_بهترین مائده دنیا ، بهترین دختر عمه دنیا ، خوشگل ترین مائده دنیا ...
نزاشت ادامه حرفمو بزنم پرید وسط حرفم و گفت :
+ خیلی خب حالا خودتو لوس نکن
_خو بگو دیه ، حوصلم سر رفت
+ گفتم که بعدا میگم ، الان حوصله ندارم
_ بحث و عوض نکن ، جون بابات
+ اععععع قسم نده
_ جون کِراشِت
+ زر نزن نمیگم
_ توروخدا
ادامه دارد ، پارت بعدی ، جلسه بعد 😂 ..
....
#f_brma2005
۲۴۴
۰۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.