Gentlemanshusband
#Gentlemans_husband
#season_Third
#part_293
و بعد دوباره سرشو عقب کشیدو همونطور دراز کشید
لازمه بگم یا شما هم فهمدید که قلبم اکلیلی شد؟
نمیدونم چطور شد که بعد از اون بو/سش
اروم راحت تا صبح خوابیدم...
صبح هم به صورت خیلی عادی بیدار شدم و خمیازه ای کشیدم
نگاهی به ساعت دیواری انداختم
ساعت 9 رو نشون میداد
جونگکوک همونطور توی بغـ لم خوابیده بودو بمب اونو تکون نمیداد
سعی کردم کمی نیم خیز شم
چند بار زدم روی بازوش
+جونگکوک.. جونگکوک بلند شو ...بلند شو دیگه عه!!!
سرشو بلند کردو اروم چشماشو باز کرد
اونم خمیازه ای کشیدو از رو//م بلند شد
از فرصت استفاده کردمو سریع سمت سرویس رفتم.. لعـ نت به این گودزیلا.. پام داغون شد
بعد عملیاتو زدن مسواک سمت کمد رفتم
همون طور که داشتم یه لباس از کمد بیرون میاوردم گفتم
+همین حالا میریم دیگه؟
_اره بپوش منم بیام بپوشمو سریع بلند شیم بریم
هوفی کشید
_ کلی کار از سمت شرکت دارم
باشه ای گفتم و یه دست لباس برداشتم و راهی حمام شدم
بعد تعویضشون بیرون اومدم ودیدم اقا هم اماده شده.
همراه هم سمت پایین پله ها رفتیم
وارد اشپزخونه شدیم
مادر جون و سلین سفره رو چیده بودنو اماده خوردن بود
با یه سلامو صبح بخیر نشستیم پشت میزو شروع کردیم به خوردن صبحانه
بعد صبحانه همه توی راه رو ایستاده بودیم برای خداحافطی
البته بجز نامجون
اونم رفته بود چمدونای مارو بیاره
وقتی نامجون چمدونارو اورد، رو به مادر جون گفتم
+مامان خیلی توی این مدت بهتون زحمت دادم خیلی ببخشید!
سمتم اومدو بغـ لم کرد
_این چه حرفیه عزیزم؟ جفت قدمات روی چشمم، همیشه در این خونه به روتون بازه.
البته که این جونگکوک با اینکه خونش چهل دقیقه تا یه ساعت باهامون فاصله داره،
ولی پنج ماهی یبار به ما سر میزنه
تو هی بهمون سر بزن مادر که دلمون توی این خونه نپوسه
تشکری ازش کردم و باشه ای گفتم.
گونشم ما//چ کردم و بعد از خداحافظی با نامجون و پدرجون همراه جونگکوک سوار ماشین شدیمو
بای بایییی
حس خوبی داشتم که بالاخره بعد چندین مدت میخوام برگردم خونم
جونگکوک صدای اهنگو کمتر کرد و گفت
_خب، چخبر؟
کمی توی جام جابجا شدم
+هیچی
_واسه امتحان اماده ای دیگه نه؟
+چی؟؟
_نگفتم بهت؟ اخرین همین ماهه دیگه اخر سپتامبر
+واای حالا تو باید الان بهم بگی؟؟؟
_اره..
چشم غره ای نثارش کردمو رومو ازش گرفتم
+اره میشه گفت تقریبا امادم
_این امتحان رو که دادی دوباره بخون برای کنکور
کنکورم باید امتحان بدی
+ولمون کن بابا همینو قبول شم خوبه
_اینطوری نگو هزارتا اتفاق امکان داره بیوفته
بهتره حداقل مدرک بگیری
250 لایک
#season_Third
#part_293
و بعد دوباره سرشو عقب کشیدو همونطور دراز کشید
لازمه بگم یا شما هم فهمدید که قلبم اکلیلی شد؟
نمیدونم چطور شد که بعد از اون بو/سش
اروم راحت تا صبح خوابیدم...
صبح هم به صورت خیلی عادی بیدار شدم و خمیازه ای کشیدم
نگاهی به ساعت دیواری انداختم
ساعت 9 رو نشون میداد
جونگکوک همونطور توی بغـ لم خوابیده بودو بمب اونو تکون نمیداد
سعی کردم کمی نیم خیز شم
چند بار زدم روی بازوش
+جونگکوک.. جونگکوک بلند شو ...بلند شو دیگه عه!!!
سرشو بلند کردو اروم چشماشو باز کرد
اونم خمیازه ای کشیدو از رو//م بلند شد
از فرصت استفاده کردمو سریع سمت سرویس رفتم.. لعـ نت به این گودزیلا.. پام داغون شد
بعد عملیاتو زدن مسواک سمت کمد رفتم
همون طور که داشتم یه لباس از کمد بیرون میاوردم گفتم
+همین حالا میریم دیگه؟
_اره بپوش منم بیام بپوشمو سریع بلند شیم بریم
هوفی کشید
_ کلی کار از سمت شرکت دارم
باشه ای گفتم و یه دست لباس برداشتم و راهی حمام شدم
بعد تعویضشون بیرون اومدم ودیدم اقا هم اماده شده.
همراه هم سمت پایین پله ها رفتیم
وارد اشپزخونه شدیم
مادر جون و سلین سفره رو چیده بودنو اماده خوردن بود
با یه سلامو صبح بخیر نشستیم پشت میزو شروع کردیم به خوردن صبحانه
بعد صبحانه همه توی راه رو ایستاده بودیم برای خداحافطی
البته بجز نامجون
اونم رفته بود چمدونای مارو بیاره
وقتی نامجون چمدونارو اورد، رو به مادر جون گفتم
+مامان خیلی توی این مدت بهتون زحمت دادم خیلی ببخشید!
سمتم اومدو بغـ لم کرد
_این چه حرفیه عزیزم؟ جفت قدمات روی چشمم، همیشه در این خونه به روتون بازه.
البته که این جونگکوک با اینکه خونش چهل دقیقه تا یه ساعت باهامون فاصله داره،
ولی پنج ماهی یبار به ما سر میزنه
تو هی بهمون سر بزن مادر که دلمون توی این خونه نپوسه
تشکری ازش کردم و باشه ای گفتم.
گونشم ما//چ کردم و بعد از خداحافظی با نامجون و پدرجون همراه جونگکوک سوار ماشین شدیمو
بای بایییی
حس خوبی داشتم که بالاخره بعد چندین مدت میخوام برگردم خونم
جونگکوک صدای اهنگو کمتر کرد و گفت
_خب، چخبر؟
کمی توی جام جابجا شدم
+هیچی
_واسه امتحان اماده ای دیگه نه؟
+چی؟؟
_نگفتم بهت؟ اخرین همین ماهه دیگه اخر سپتامبر
+واای حالا تو باید الان بهم بگی؟؟؟
_اره..
چشم غره ای نثارش کردمو رومو ازش گرفتم
+اره میشه گفت تقریبا امادم
_این امتحان رو که دادی دوباره بخون برای کنکور
کنکورم باید امتحان بدی
+ولمون کن بابا همینو قبول شم خوبه
_اینطوری نگو هزارتا اتفاق امکان داره بیوفته
بهتره حداقل مدرک بگیری
250 لایک
- ۷.۹k
- ۲۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط