🍁Part 39🍁
🍁Part_39🍁
🦉❤️آغوش گرم تو❤️🦇
🦇ارسلان🦇
دیانا تکیه داد ب تاج تخت (نویسنده:دیگه حیا کنید زیادی مثبت ۱۸ شد از خودتون خجالت بخورید من دارم از خجالت یخ میزنم🙄)
دیانا:ارسلان دیگه خستم بسه
ارسلان:ت بخواب
دیانا:خوب اینطوری اذیت میشم
ارسلان:دیا بیا ی دوش بگیر ک تمیز بشی بعد بخواب منم برم حموم
دیانا:اونوقت باید برم حموم طبقه پایین ک صدای آب نرع
ارسلان:خب ارع
دیانا:حال ندارم خسته شدم
ارسلان:خب بخواب صبح ب نیکا بگو غسل دارم باید برم حموم
دیانا:ت این چیزا رو از کجا میدونی؟
ارسلان:دیگه دیگه😂😌
دیانا:غلط کردی ولی اصن حسش نیس برم حموم راس میگی حالا بیا بخوابیم همینطوری
ارسلان:بیابخواب بغلم
دیانا:اوهوم...رفتم بغلش
ارسلان:اومد بغلم
دستمو بردم سمت سینش و سینشو تو دستم گرفتم و نوک سینشو نوازش میکردم ک کم کم
خوابمون برد
✨️صبح روز✨️
🦉دیانا🦉
چشمامو باز کردم دیدم تو بغل ارسلانم و سینم تو دستشه و میماله سرمو آوردم عقب و
دیانا:صب بخیر
ارسلان:صب بخیر خانم خوابالوی خوشکل من
دیانا:چرا از پایین صدا نمیاد؟
ارسلان:نیکا با متین رفته فرودگاه...وقتی بیدار شدم سینشو آروم میمالیدم ولی بعد ک دیدم بیدار شد محکم ترش کردم
دیانا:عاها
دیانا:راستی چرا الان رفتن؟
ارسلان:خبر ندارم فعلا
دیانا:ارسلان بسه خعلی محکم فشار میدی
ارسلان:ولش کردم و گفتم برو حموم بدو
دیانا:زود رفتم در اتاقو باز کردم رفتم حموم
✨️15مین بعد✨️
از حموم اومدم بیرون و رفتم تو اتاق
دیانا: ارسلان میخوام برم خونمون
ارسلان: باشه
دیانا:رفتم لباس پوشیدم و شالمو انداختم دور گردنم و گفتم نیکا کی میاد ب نظرت ارسی
ارسلان:نمدونم عشقم
دیانا:ارسلاووووون
ارسلان:وااااااای جوجه مگه نگفتم اینجوری منو صدا نکن؟
دیانا:دوش دالم🥺
ارسلان:ای خداااا جانم چیزی میخواستی بگی؟
دیانا:منو ببر خونمون دیگه
ارسلان:چشم...رفتم لباس پوشیدمو گفتم...بریم کوچولو؟
دیانا:الهههههه بلیم
ارسلان:عیجانم بیا کولت کنم
دیانا:مرشی عشگم❤️🥺
ارسلان:الان ی کاری دستت میدما اینجوری نگو دلم میره واست زندگیم
دیانا:چشم ولی مگ ت کمرت درد نمیکرد؟
ارسلان:اصن یادم نبود چون ت پیشم بودی تمام دردا و مشکلات زندگیم از یادم رفت فقط قبلش لب میخوام ترو خدا🥺🥺
دیانا:لبامو گذاشتم رو لبش بعد ۲ مین لب رفتیم سوار ماشین شدیم
❤️❤️❤️
لایک: 15
کامنت: 10
من نمیخواستم شرط بزارما ولی اگ حمایت کنيد امروز فعالیت زیاد داریم
پس..
بحمایتین🥺❤️
🦉❤️آغوش گرم تو❤️🦇
🦇ارسلان🦇
دیانا تکیه داد ب تاج تخت (نویسنده:دیگه حیا کنید زیادی مثبت ۱۸ شد از خودتون خجالت بخورید من دارم از خجالت یخ میزنم🙄)
دیانا:ارسلان دیگه خستم بسه
ارسلان:ت بخواب
دیانا:خوب اینطوری اذیت میشم
ارسلان:دیا بیا ی دوش بگیر ک تمیز بشی بعد بخواب منم برم حموم
دیانا:اونوقت باید برم حموم طبقه پایین ک صدای آب نرع
ارسلان:خب ارع
دیانا:حال ندارم خسته شدم
ارسلان:خب بخواب صبح ب نیکا بگو غسل دارم باید برم حموم
دیانا:ت این چیزا رو از کجا میدونی؟
ارسلان:دیگه دیگه😂😌
دیانا:غلط کردی ولی اصن حسش نیس برم حموم راس میگی حالا بیا بخوابیم همینطوری
ارسلان:بیابخواب بغلم
دیانا:اوهوم...رفتم بغلش
ارسلان:اومد بغلم
دستمو بردم سمت سینش و سینشو تو دستم گرفتم و نوک سینشو نوازش میکردم ک کم کم
خوابمون برد
✨️صبح روز✨️
🦉دیانا🦉
چشمامو باز کردم دیدم تو بغل ارسلانم و سینم تو دستشه و میماله سرمو آوردم عقب و
دیانا:صب بخیر
ارسلان:صب بخیر خانم خوابالوی خوشکل من
دیانا:چرا از پایین صدا نمیاد؟
ارسلان:نیکا با متین رفته فرودگاه...وقتی بیدار شدم سینشو آروم میمالیدم ولی بعد ک دیدم بیدار شد محکم ترش کردم
دیانا:عاها
دیانا:راستی چرا الان رفتن؟
ارسلان:خبر ندارم فعلا
دیانا:ارسلان بسه خعلی محکم فشار میدی
ارسلان:ولش کردم و گفتم برو حموم بدو
دیانا:زود رفتم در اتاقو باز کردم رفتم حموم
✨️15مین بعد✨️
از حموم اومدم بیرون و رفتم تو اتاق
دیانا: ارسلان میخوام برم خونمون
ارسلان: باشه
دیانا:رفتم لباس پوشیدم و شالمو انداختم دور گردنم و گفتم نیکا کی میاد ب نظرت ارسی
ارسلان:نمدونم عشقم
دیانا:ارسلاووووون
ارسلان:وااااااای جوجه مگه نگفتم اینجوری منو صدا نکن؟
دیانا:دوش دالم🥺
ارسلان:ای خداااا جانم چیزی میخواستی بگی؟
دیانا:منو ببر خونمون دیگه
ارسلان:چشم...رفتم لباس پوشیدمو گفتم...بریم کوچولو؟
دیانا:الهههههه بلیم
ارسلان:عیجانم بیا کولت کنم
دیانا:مرشی عشگم❤️🥺
ارسلان:الان ی کاری دستت میدما اینجوری نگو دلم میره واست زندگیم
دیانا:چشم ولی مگ ت کمرت درد نمیکرد؟
ارسلان:اصن یادم نبود چون ت پیشم بودی تمام دردا و مشکلات زندگیم از یادم رفت فقط قبلش لب میخوام ترو خدا🥺🥺
دیانا:لبامو گذاشتم رو لبش بعد ۲ مین لب رفتیم سوار ماشین شدیم
❤️❤️❤️
لایک: 15
کامنت: 10
من نمیخواستم شرط بزارما ولی اگ حمایت کنيد امروز فعالیت زیاد داریم
پس..
بحمایتین🥺❤️
۷.۳k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.