part
part:4
بورام: چشم
جونگکوک: آفرین حالا بیا امضا کن
بورام قرارداد رو امضاکرد
جونگکوک: دنبالم بیا
جونگکوک: این اتاقمونه
بورام: چی اتاقمون؟ (تعجب)
جونگکوک:چیه نکنه برات سخته کنار یه مرد بخوابی
بورام: من تو این اتاق نمیمونم من یه اتاق جدا میخوام
جونگکوک: فک کنم خیلی دوس داری بمیری
بورام: چ چی باشه (ترس)
جونگکوک: آفرین دختر خوب من بکاری دارم میرم دوساعت دیگه میام خرابکاری نکنی
بورام:باشه خدافظ
جونگکوک: خدافظ
جونگکوک رفت
بورام: گگگگ عوضی (اداشو در میاره)
بورام" رفتم تو اتاق لباسامو عوض کردم و نشستم رو مبل و تلویزیون رو روشن کردم داشت یه فیلم ترسناک نشون میداد فیلم تموم شد نزدیکای شب بود که از ترس نمیدونستم چیکار کنم بهتر بود بخوابم چندتا نفس عمیق کشیدم و خوابم برد
جونگکوک" از باند برگشتم که دیدم بورام رو مبل خیلی کیوت خوابش برده رفتم یه پتو براش آوردم و انداختم روش و خودمم رفتم تو اتاق پیرهنم رو در آوردم و خوابیدم
(صبح)
بورام" از خواب بیدار شدن و رفتم تو اتاق از چمدونم یه چیزی بردارم که دیدم جونگکوک لخت خوابیده روتخت خجالت کشیدم و رومو کردم اونور
جونگکوک: باید به لخت دیدن هم عادت کنیم
بورام: خفه شو مردیکه عوضی
جونگکوک با این حرف بورام عصبانی شد و دست بورام رو گرفت و پرتش کرد رو تخت و روش خیمه زد
جونگکوک: نشنیدم چی گفتی یه بار دیگه تکرار کن
ادامه دارد...
بورام: چشم
جونگکوک: آفرین حالا بیا امضا کن
بورام قرارداد رو امضاکرد
جونگکوک: دنبالم بیا
جونگکوک: این اتاقمونه
بورام: چی اتاقمون؟ (تعجب)
جونگکوک:چیه نکنه برات سخته کنار یه مرد بخوابی
بورام: من تو این اتاق نمیمونم من یه اتاق جدا میخوام
جونگکوک: فک کنم خیلی دوس داری بمیری
بورام: چ چی باشه (ترس)
جونگکوک: آفرین دختر خوب من بکاری دارم میرم دوساعت دیگه میام خرابکاری نکنی
بورام:باشه خدافظ
جونگکوک: خدافظ
جونگکوک رفت
بورام: گگگگ عوضی (اداشو در میاره)
بورام" رفتم تو اتاق لباسامو عوض کردم و نشستم رو مبل و تلویزیون رو روشن کردم داشت یه فیلم ترسناک نشون میداد فیلم تموم شد نزدیکای شب بود که از ترس نمیدونستم چیکار کنم بهتر بود بخوابم چندتا نفس عمیق کشیدم و خوابم برد
جونگکوک" از باند برگشتم که دیدم بورام رو مبل خیلی کیوت خوابش برده رفتم یه پتو براش آوردم و انداختم روش و خودمم رفتم تو اتاق پیرهنم رو در آوردم و خوابیدم
(صبح)
بورام" از خواب بیدار شدن و رفتم تو اتاق از چمدونم یه چیزی بردارم که دیدم جونگکوک لخت خوابیده روتخت خجالت کشیدم و رومو کردم اونور
جونگکوک: باید به لخت دیدن هم عادت کنیم
بورام: خفه شو مردیکه عوضی
جونگکوک با این حرف بورام عصبانی شد و دست بورام رو گرفت و پرتش کرد رو تخت و روش خیمه زد
جونگکوک: نشنیدم چی گفتی یه بار دیگه تکرار کن
ادامه دارد...
- ۸.۶k
- ۱۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط