part
part:5
بورام: باشه ببخشید
جونگکوک بورام رو ول کرد و رفت بیرون نشست سر میز صبحونه و بورام یه نفس عمیق کشید و رفت برای جونگکوک صبحونه آماده کنه
جونگکوک: امشب یه مهمونی دعوتیم کل مافیا ها اونجان
بورام:باشه ساعت چند
جونگکوک: ساعت ۸ میام
بورام: باش
جونگکوک: حواست باشه اونجا همه مافیان باکسی گرم نگیر خطرناکه
بورام:چشم
جونگکوک: راه افتادی هاااا باشه من میرم خدافظ
بورام: خدافظ
(شب)
بورام" ساعت ۷ بود که که دیدم جونگکوک اومد مگه نگفته بود ساعت ۸ چرا الان او مد
جونگکوک: بورام کجایی
بورام:اینجام چقد زود اومدی
جونگکوک: کارم زود تموم شد کارات رو انجام بده یخ ساعت دیگه باید بریم
بورام: باشه
بورام" رفتم یه دوش ۲۰ میلی گرفتم و یه لباس باز پوشیدم و یه آرایش لایت کردم موهام رو باز گذاشتم و اومدم بیرون.
جونگکوک: این چه لباسیه عوضش کن
بورام: تو که شوهرم نیستی من هر لباسی که بخام میپوشم
جونگکوک: گفتم عوضش کن (صدای بم)
بورام: اَه باشه
بورام رفت یه لباس تقریبا باز پوشید
بورام: خب بریم
جونگکوک: پاهات معلومه
بورام: گیر نده دیگه
جونگکوک: عوضش کن
بورام رفت یه لباس مناسب پیدا کرد و پوشید
جونگکوک: آفرین خب بریم
جونگکوک و بورام رفتن و بعد چند مین رسیدن بورام دست جونگکوک رو گرفت و رفتن داخل جونگکوک مشغول حرف زدن با یه مافیا بود و بورام هم با یه هکر حرفه ای گرم گرفته بود
بورام" داشتم با یه پسره حرف میزدم که نگاه هاس سنگین یکی رو روم احساس کردم سرمو چرخوندم دیدم جونگکوک داره چپ چپ نگام میکنه از صحبت با پسره دست برداشتم
ادامه دارد....
[شرط بعدی ۱۰ لایک❤]
بورام: باشه ببخشید
جونگکوک بورام رو ول کرد و رفت بیرون نشست سر میز صبحونه و بورام یه نفس عمیق کشید و رفت برای جونگکوک صبحونه آماده کنه
جونگکوک: امشب یه مهمونی دعوتیم کل مافیا ها اونجان
بورام:باشه ساعت چند
جونگکوک: ساعت ۸ میام
بورام: باش
جونگکوک: حواست باشه اونجا همه مافیان باکسی گرم نگیر خطرناکه
بورام:چشم
جونگکوک: راه افتادی هاااا باشه من میرم خدافظ
بورام: خدافظ
(شب)
بورام" ساعت ۷ بود که که دیدم جونگکوک اومد مگه نگفته بود ساعت ۸ چرا الان او مد
جونگکوک: بورام کجایی
بورام:اینجام چقد زود اومدی
جونگکوک: کارم زود تموم شد کارات رو انجام بده یخ ساعت دیگه باید بریم
بورام: باشه
بورام" رفتم یه دوش ۲۰ میلی گرفتم و یه لباس باز پوشیدم و یه آرایش لایت کردم موهام رو باز گذاشتم و اومدم بیرون.
جونگکوک: این چه لباسیه عوضش کن
بورام: تو که شوهرم نیستی من هر لباسی که بخام میپوشم
جونگکوک: گفتم عوضش کن (صدای بم)
بورام: اَه باشه
بورام رفت یه لباس تقریبا باز پوشید
بورام: خب بریم
جونگکوک: پاهات معلومه
بورام: گیر نده دیگه
جونگکوک: عوضش کن
بورام رفت یه لباس مناسب پیدا کرد و پوشید
جونگکوک: آفرین خب بریم
جونگکوک و بورام رفتن و بعد چند مین رسیدن بورام دست جونگکوک رو گرفت و رفتن داخل جونگکوک مشغول حرف زدن با یه مافیا بود و بورام هم با یه هکر حرفه ای گرم گرفته بود
بورام" داشتم با یه پسره حرف میزدم که نگاه هاس سنگین یکی رو روم احساس کردم سرمو چرخوندم دیدم جونگکوک داره چپ چپ نگام میکنه از صحبت با پسره دست برداشتم
ادامه دارد....
[شرط بعدی ۱۰ لایک❤]
- ۸.۱k
- ۱۳ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط