part4
#part4
#رها
رها: کی میری؟
امیر: شاید هفته دیگه برم.
رها: کی برمیگردی؟
مردد نگاهم کرد و گفت.
امیر: رها راستش شاید دیگه برنگردم.
با بهت نگاهش کردم و گفتم.
رها: امیر؟ یعنی همین سالی یکی دوبارم نمیخوای بیای؟
امیر: رها کارای شرکت ریخته سرم خودت میدونی که بابام گذاشته رفته و شرکت رو سپرده به من و شرکت رو به ورشکستگی حتی یک روزم نمیتونم از شرکت غافل بشم.
رها: خب وقتی اوکی شد برمیگردی؟
امیر: راستش شاید دیگه کلا برنگردم ایران.
رها: آخه چرا؟
امیر: بخاطر...بخاطر حنا.
رها: چی حنا؟
امیر: آره هفته پیش تموم کردیم...داره ازدواج میکنه.
رها: هوف خدایا...
با صدای گوشیم حرفم نصفه موند.
رها: جانم فری؟
فریال: جیییییییییییغ رهاااااا نازی زنگ زد گفت فردا منم باهات بیام.
رها: واقعا؟؟؟ ایول عالی شد.
فریال: آره خیلی خوب شد...کجای صدای ماشین میاد؟
رها: فردا بت میگم.
فریال: اوکی فردا هشت و نیم حاضر باش بیام دنبالت باهم بریم.
رها: باشه...کاری باری؟
فریال: نه خدافظ.
قطع کردم و بیحوصله گفتم.
رها: من برمیگردم خونه فردا باید برم جایی.
امیر: رها؟
ناراحت شدی؟
رها: نه مهم نیست.
رفتم سمت خیابون و برای اولین تاکسی دست تکون دادم.
امیر: خب میرسونمت.
پوزخندی زدم و گفتم.
رها: لازم نیست خودم میرم.
امیر: رها چرا لجمیکنی؟
رها: لج میکنم؟ لجنک...
عطسهامگرفت و نشد حرفمو کامل کنم.
رها: امیدوارم موف..عطسه...موفق باشی...عطسه.
امیر: رها چت شد؟
خواستم جوابشو بدم که خیره به یه جا نگاه کرد و گفت.
امیر: ها دلیل عطسه هاتو فهمیدم.
چشمامو محکم رو هم فشار دادم و گفتم.
رها: نگو که...
با صدای زمخت لیندا حرفم قطع شد.
لیندا: امیییییر؟ پسر کی برگشتی؟
رها: لیندااااا؟ تو اینج...عطسه...تو اینجا چکار دار...عطسه..داری؟
لیندا: عاااا رها تو هنوز آلرژی داری؟
رها: آره...یعنی خب به تو آلرژی دارم...عطسه...حتی اسمتم میاد عطسهام میگیره.
لیندا چپ چپ نگام کرد و رو به امیر گفت.
لیندا: کی برگشتی؟
امیر: امروز.
لیندا: خوبه.
حالا که جفتشون هواسشون نیست بهتره قایکمی بپیچم و برم...
به ساعت نگاه کردم.
چهار صبح بود.
انقدر تو فکر بودم که حتی نفهمیدم کجا اومدم.
کلاه هودیمو کشیدم جلوتر و دستامو گذاشتم تو جیب هودیم و داشتم از خیابون رد میشدم که با صدای ممتدد بوقی به خودم اومدم...
#عشق_پر_دردسر
#رها
رها: کی میری؟
امیر: شاید هفته دیگه برم.
رها: کی برمیگردی؟
مردد نگاهم کرد و گفت.
امیر: رها راستش شاید دیگه برنگردم.
با بهت نگاهش کردم و گفتم.
رها: امیر؟ یعنی همین سالی یکی دوبارم نمیخوای بیای؟
امیر: رها کارای شرکت ریخته سرم خودت میدونی که بابام گذاشته رفته و شرکت رو سپرده به من و شرکت رو به ورشکستگی حتی یک روزم نمیتونم از شرکت غافل بشم.
رها: خب وقتی اوکی شد برمیگردی؟
امیر: راستش شاید دیگه کلا برنگردم ایران.
رها: آخه چرا؟
امیر: بخاطر...بخاطر حنا.
رها: چی حنا؟
امیر: آره هفته پیش تموم کردیم...داره ازدواج میکنه.
رها: هوف خدایا...
با صدای گوشیم حرفم نصفه موند.
رها: جانم فری؟
فریال: جیییییییییییغ رهاااااا نازی زنگ زد گفت فردا منم باهات بیام.
رها: واقعا؟؟؟ ایول عالی شد.
فریال: آره خیلی خوب شد...کجای صدای ماشین میاد؟
رها: فردا بت میگم.
فریال: اوکی فردا هشت و نیم حاضر باش بیام دنبالت باهم بریم.
رها: باشه...کاری باری؟
فریال: نه خدافظ.
قطع کردم و بیحوصله گفتم.
رها: من برمیگردم خونه فردا باید برم جایی.
امیر: رها؟
ناراحت شدی؟
رها: نه مهم نیست.
رفتم سمت خیابون و برای اولین تاکسی دست تکون دادم.
امیر: خب میرسونمت.
پوزخندی زدم و گفتم.
رها: لازم نیست خودم میرم.
امیر: رها چرا لجمیکنی؟
رها: لج میکنم؟ لجنک...
عطسهامگرفت و نشد حرفمو کامل کنم.
رها: امیدوارم موف..عطسه...موفق باشی...عطسه.
امیر: رها چت شد؟
خواستم جوابشو بدم که خیره به یه جا نگاه کرد و گفت.
امیر: ها دلیل عطسه هاتو فهمیدم.
چشمامو محکم رو هم فشار دادم و گفتم.
رها: نگو که...
با صدای زمخت لیندا حرفم قطع شد.
لیندا: امیییییر؟ پسر کی برگشتی؟
رها: لیندااااا؟ تو اینج...عطسه...تو اینجا چکار دار...عطسه..داری؟
لیندا: عاااا رها تو هنوز آلرژی داری؟
رها: آره...یعنی خب به تو آلرژی دارم...عطسه...حتی اسمتم میاد عطسهام میگیره.
لیندا چپ چپ نگام کرد و رو به امیر گفت.
لیندا: کی برگشتی؟
امیر: امروز.
لیندا: خوبه.
حالا که جفتشون هواسشون نیست بهتره قایکمی بپیچم و برم...
به ساعت نگاه کردم.
چهار صبح بود.
انقدر تو فکر بودم که حتی نفهمیدم کجا اومدم.
کلاه هودیمو کشیدم جلوتر و دستامو گذاشتم تو جیب هودیم و داشتم از خیابون رد میشدم که با صدای ممتدد بوقی به خودم اومدم...
#عشق_پر_دردسر
۲۰.۱k
۲۹ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.