فیک عاشقت شدم
#فیک_عاشقت_شدم
#پارت_16
کوک ویو: با چیزی که دیدم دهنم باز مونده بود بچه ها مثل ادم روی مبل نشسته بودن داشتن فیلم نگاه میکردن
آنا: کوک به نظرت بچه ها چیزی زدن؟
کوک: فک کنم
کوک ویو: رفتم پایین بچه ها رو صدا زدم و گفتم
کوک: چه عجب خونه رو تبدیل به باغ وحش نکردین چون من هر وقت نبودم خونه تبدیل میشد به باغ وحش
جین: از خداتم باشه که ورلد واید هندسام ساکت نشسته میخوای خونتو بهم بریزم (نگاهای تحدید امیز)
کوک: شکر خوردم
جین: عا افرین پسر خوب
آنا: خب بچع ها میخواین براتون کیمچی درست کنم
همه: ارععع
جیمین: ببینیم دست پخت زن داداشمون چطورع
آنا: خنده ای کردم و رفتم سمت آشپز خونه میخواستم برم دم در یخچال که دل درد شدیدی گرفتم و جیغ بلندی کشیدم
کوک: آنا آنا چیشدع چیزیت شده
همه ی بچه ها دور آنا جمع شدن نگرانی رو میشد تو چهره شون خوند که گفتم
آنا: ایی کوک چیزی نیس دلم در میکنه (با بغض
کوک: عشقم دورت بگردم ببخشید
کوک ویو: پشتمو به انا کردم که گفتم
کوک: انا بپر بالا ببرمت بالا
انا: اهومی گفتم و کوک منو برد طبقه ی بالا در اتاق رو باز کرد و منو رو تخت گذاشت و رفت سمت حموم وان رو پر از اب کرد و منو اروم بغل کرد و برد تو حموم
کوک: پرنسسم میخوای لباستو در بیارم
آنا: عا نه کوک نمیخواد به زحمت بیو
ویو کوک: نزاشتم حرفشو کامل کنه که گفتم
کوک: نه نداریم بیب خجالت نکش من همه جای بدنتو دیدم
آنا: میشه انقدر این رو به روم نیاری (با خجالت)
کوک: اوکی بیبی خجالیتیم
کوک ویو: رفتم جلو و لباسای آنا رو در اوردم و بغلش کردمو گذاشتمش تو وان و خودمم لباسامو در اوردم و رفتم تو وان و کنار آنا نشستم و شروع کردم به ماساژ دادن دلش که گفتم
کوک: بیب تو بخواب من خودم میشورمت و خشکت میکنم
آنا ویو: اهومی گفتم و کوک اروم دلم رو ماساژ میداد حس ارامبش بخشید داشتم و دختر چشمام رو بستم و کم کم به خواب رفتم و دیگه هیچی نفهمیدم
کوک ویو: بعد. از چند دقیقه آنا رو شستم اروم از وان اوردمش بیرون و رفتم بیرون و رو تخت گذاشتمش و خشکش کردم یه هودی و یه شلوار مخملی گرم تنش کردم تا بدنش گرم بشه و اروم بشه و روش پتو کشیدم و خودم هم خشک کردمو لباسامو پوشیدم و رفتم پایین پیش بچه ها که نامجون گفت
نامجون: اتفاقی برای آنا افتاده حالش بهتره
کوک: اره برای اثرات دیشبه
جیهوپ: اوهه بچه ها عمو میشیم
کوک: اعه بچه ها اذیت نکنید دیگه یه فیلم بزلرید نگاه کنید منم براتون میوه خوراکی میارم
شوگا: واتتت درست میشنوم تو برامون میوه میاری
تهیونگ: راست میگه هیونگ
جیمین: راستی امروز خورشید از کدوم طرف در اومده
کوک: از سمت غرب داداشم انقدر هم گیر ندید میخواید همین میوت هم براتون نیارم
جین: نه نه.... تو کارتو انجام بده ما هم یه فیلم ترسناک میزاریم که باهم نگاه کنیم
کوک: خنده ای کردم و گفتم باشه اول برم بالا ببینم حال انا چطوره بعد براتون میوه میارم
نامجون: اوک برو....
کوک ویو: برای انا دمنوش درست کردم و همراه قرص و لیوان آب رو تو سینی گذاشتم و رفتم طبقه ی بالا در اتاق رو باز کردم با چیزی که دیدم دلم هوری ریخت.....
حمایت کنید
شرط:
15 لایک
25 کامنت
#پارت_16
کوک ویو: با چیزی که دیدم دهنم باز مونده بود بچه ها مثل ادم روی مبل نشسته بودن داشتن فیلم نگاه میکردن
آنا: کوک به نظرت بچه ها چیزی زدن؟
کوک: فک کنم
کوک ویو: رفتم پایین بچه ها رو صدا زدم و گفتم
کوک: چه عجب خونه رو تبدیل به باغ وحش نکردین چون من هر وقت نبودم خونه تبدیل میشد به باغ وحش
جین: از خداتم باشه که ورلد واید هندسام ساکت نشسته میخوای خونتو بهم بریزم (نگاهای تحدید امیز)
کوک: شکر خوردم
جین: عا افرین پسر خوب
آنا: خب بچع ها میخواین براتون کیمچی درست کنم
همه: ارععع
جیمین: ببینیم دست پخت زن داداشمون چطورع
آنا: خنده ای کردم و رفتم سمت آشپز خونه میخواستم برم دم در یخچال که دل درد شدیدی گرفتم و جیغ بلندی کشیدم
کوک: آنا آنا چیشدع چیزیت شده
همه ی بچه ها دور آنا جمع شدن نگرانی رو میشد تو چهره شون خوند که گفتم
آنا: ایی کوک چیزی نیس دلم در میکنه (با بغض
کوک: عشقم دورت بگردم ببخشید
کوک ویو: پشتمو به انا کردم که گفتم
کوک: انا بپر بالا ببرمت بالا
انا: اهومی گفتم و کوک منو برد طبقه ی بالا در اتاق رو باز کرد و منو رو تخت گذاشت و رفت سمت حموم وان رو پر از اب کرد و منو اروم بغل کرد و برد تو حموم
کوک: پرنسسم میخوای لباستو در بیارم
آنا: عا نه کوک نمیخواد به زحمت بیو
ویو کوک: نزاشتم حرفشو کامل کنه که گفتم
کوک: نه نداریم بیب خجالت نکش من همه جای بدنتو دیدم
آنا: میشه انقدر این رو به روم نیاری (با خجالت)
کوک: اوکی بیبی خجالیتیم
کوک ویو: رفتم جلو و لباسای آنا رو در اوردم و بغلش کردمو گذاشتمش تو وان و خودمم لباسامو در اوردم و رفتم تو وان و کنار آنا نشستم و شروع کردم به ماساژ دادن دلش که گفتم
کوک: بیب تو بخواب من خودم میشورمت و خشکت میکنم
آنا ویو: اهومی گفتم و کوک اروم دلم رو ماساژ میداد حس ارامبش بخشید داشتم و دختر چشمام رو بستم و کم کم به خواب رفتم و دیگه هیچی نفهمیدم
کوک ویو: بعد. از چند دقیقه آنا رو شستم اروم از وان اوردمش بیرون و رفتم بیرون و رو تخت گذاشتمش و خشکش کردم یه هودی و یه شلوار مخملی گرم تنش کردم تا بدنش گرم بشه و اروم بشه و روش پتو کشیدم و خودم هم خشک کردمو لباسامو پوشیدم و رفتم پایین پیش بچه ها که نامجون گفت
نامجون: اتفاقی برای آنا افتاده حالش بهتره
کوک: اره برای اثرات دیشبه
جیهوپ: اوهه بچه ها عمو میشیم
کوک: اعه بچه ها اذیت نکنید دیگه یه فیلم بزلرید نگاه کنید منم براتون میوه خوراکی میارم
شوگا: واتتت درست میشنوم تو برامون میوه میاری
تهیونگ: راست میگه هیونگ
جیمین: راستی امروز خورشید از کدوم طرف در اومده
کوک: از سمت غرب داداشم انقدر هم گیر ندید میخواید همین میوت هم براتون نیارم
جین: نه نه.... تو کارتو انجام بده ما هم یه فیلم ترسناک میزاریم که باهم نگاه کنیم
کوک: خنده ای کردم و گفتم باشه اول برم بالا ببینم حال انا چطوره بعد براتون میوه میارم
نامجون: اوک برو....
کوک ویو: برای انا دمنوش درست کردم و همراه قرص و لیوان آب رو تو سینی گذاشتم و رفتم طبقه ی بالا در اتاق رو باز کردم با چیزی که دیدم دلم هوری ریخت.....
حمایت کنید
شرط:
15 لایک
25 کامنت
۱۷.۶k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.