فیک عاشقت شدم
#فیک_عاشقت_شدم
#پارت_17
آنا مثل بچه کوچولو ها خوابیده بودم اروم رفتم سمت تخت و برق رو روشن کردم و آنا رو صدا زدم
کوک: آنا عزیز دلم پاشو برات قرص و. دمنوش اوردم
آنا ویو: تو خواب هفت پادشاه بودم که با صدای کوک از خواب بیدار شدم که میگفت بیا دمنوش و قرص بخور
اروم از خواب بیدار شدم و گفتم
آنا: کوک دلم یکم درد میکنه
کوک: بیا عزیزم اینا رو بخور زود خوب بشی
آنا ویو: قرص و دمنوش رو خوردم و از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم و اومدم بیرون و با کوک رفتیم پایین پیش بچه ها که همه اومدن سمتم و یکی یکی حالمو سوال میکردن که گفتم
آنا: بچه ها هیچ نگرانی نیست لطفا نگران نباشید من حالم خوبع خوبع فقط یکم دلم درد میکرد همین
انا: خب بچه ها برید بشینید الان حالم خوبه خوبه میخوام براتون میوه بیارم و غذا درست کنم
تهیونگ: نه زن داداش تو کوک بنشینید فیلم ببینید ما غذا درست میکنیم
جین: راست میگه سلطان ورلد واید هندسام خودش با دستان عزیزش برایتان غذا درست میکند میدونید از دست های ورلد واید هندسام کلی هنر میبارع
انا: خنده ای کردم و گفتم براتون زحمت میشه
جیمین: نه زن داداش تو و اون بچه تو شکمت بنشینید و استراحت کنید ما درست میکنیم
آنا: واتت بچه اگه بچع دارم چرا خودم خبر ندارم
شوگا: هیچی به حرف بچه ها گوش نده
کوک: اوکی مرسی از هموتون ما رفتیم فیلم ببینیم
آنا ویو: رفتم سمت کشو و یه سیدی برداشتم و رفتم سمت کوک و گفتم
انا: کوک فیلم ترسناک ببینیم (ذوق زده)
کوک: باشه فسقلی
انا: من فسقلی نیستم (با اخم ولی خیلی کیوت)
کوک: باشه کیوتم
جین: اعه چقد هوا خوبه اهه اهه چندشا ول کنین حرفای عاشقانه تون رو
کوک:(با خنده) اوکی
تهیونگ ویو: ما بچه ها دست به کار شدیم وسایل های کیمچی رو اماده کردیم و غذا رو درست کردیم و نامجون گفت
نامجون: بچه ها بیاین سر میز شام حاضره
.....
حمایت کنید
شرط:
15 لایک
25 کامنت
#پارت_17
آنا مثل بچه کوچولو ها خوابیده بودم اروم رفتم سمت تخت و برق رو روشن کردم و آنا رو صدا زدم
کوک: آنا عزیز دلم پاشو برات قرص و. دمنوش اوردم
آنا ویو: تو خواب هفت پادشاه بودم که با صدای کوک از خواب بیدار شدم که میگفت بیا دمنوش و قرص بخور
اروم از خواب بیدار شدم و گفتم
آنا: کوک دلم یکم درد میکنه
کوک: بیا عزیزم اینا رو بخور زود خوب بشی
آنا ویو: قرص و دمنوش رو خوردم و از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی کارای لازم رو انجام دادم و اومدم بیرون و با کوک رفتیم پایین پیش بچه ها که همه اومدن سمتم و یکی یکی حالمو سوال میکردن که گفتم
آنا: بچه ها هیچ نگرانی نیست لطفا نگران نباشید من حالم خوبع خوبع فقط یکم دلم درد میکرد همین
انا: خب بچه ها برید بشینید الان حالم خوبه خوبه میخوام براتون میوه بیارم و غذا درست کنم
تهیونگ: نه زن داداش تو کوک بنشینید فیلم ببینید ما غذا درست میکنیم
جین: راست میگه سلطان ورلد واید هندسام خودش با دستان عزیزش برایتان غذا درست میکند میدونید از دست های ورلد واید هندسام کلی هنر میبارع
انا: خنده ای کردم و گفتم براتون زحمت میشه
جیمین: نه زن داداش تو و اون بچه تو شکمت بنشینید و استراحت کنید ما درست میکنیم
آنا: واتت بچه اگه بچع دارم چرا خودم خبر ندارم
شوگا: هیچی به حرف بچه ها گوش نده
کوک: اوکی مرسی از هموتون ما رفتیم فیلم ببینیم
آنا ویو: رفتم سمت کشو و یه سیدی برداشتم و رفتم سمت کوک و گفتم
انا: کوک فیلم ترسناک ببینیم (ذوق زده)
کوک: باشه فسقلی
انا: من فسقلی نیستم (با اخم ولی خیلی کیوت)
کوک: باشه کیوتم
جین: اعه چقد هوا خوبه اهه اهه چندشا ول کنین حرفای عاشقانه تون رو
کوک:(با خنده) اوکی
تهیونگ ویو: ما بچه ها دست به کار شدیم وسایل های کیمچی رو اماده کردیم و غذا رو درست کردیم و نامجون گفت
نامجون: بچه ها بیاین سر میز شام حاضره
.....
حمایت کنید
شرط:
15 لایک
25 کامنت
۱۲.۸k
۱۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.