unexpected love 🤎 ☕️
unexpected love 🤎 ☕️
عشق غیره منتظره 🤎 ☕️
انچه گذشت
_میشه به ادرسی که برات میفرستم بیای؟
+اره فقط چرا ؟چیزی شده؟
part ¹²
_نه چیزی نشده اومدم گل فروشی برای گل های ماشین میخواستم الان که اینجا هستم بیای دست گلت رو انتخاب کنی (ببینید چه ادمین خوبی هستم عکسش رو زودتر گذاشتم😁😁😁)
+اها باشه الان میام
ات ویو
به ادرسی که فرستاد رفتم
رفتم داخل
+سلام
_سلام عزیزم خوش اومدی (بغل)
ادمین ویو
(زیر گوش ات)
واسه اینکه مغازه دار شک نکنه گفتم تو هم تابلو نکن
ات سرش رو تکون میده به معنی باشه
ات ویو
چند تا گل انتخاب کردم و گفتم برای پس فردا اماده باشه لطفا مغازه دار تایید کرد و با تهیونگ از مغازه بیرون اومدیم
+تهیونگ؟
_جانم؟
+میشه امروز بریم تالار رو ببینیم
_اره حتما بریم
باهم سوار ماشین شدیم و رفتیم طرف چند تا تالار
از اولی خوشم نیومد
دومی من خوشم اومد تهیونگ خوشش نیومد
اخری رو هر دو خوشمون اومد هم بزرگ بود هم خوشگل رفتیم برای پس فردا رزرو کردیم و کار های اون رو انجام دادیم (غذا و میوه و شیرینی و دیجی و فیلم بردار رو منظورمه
چون تازه عروسی داشتیم خبر دارم کار هاش چیه)
توی این ۲ روز هم کار های دیگه رو انجام دادیم
روز عروسی
صبح زود بیدار شدم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم هنوز خواب الود بودم اما نباید میخوابیدم پاشدم رفتم تو سالن که دیدم آیونگ و مامان دارم لباس میپوشن منم برگشتم تو تاق سریع لباس و وسالم رو برداشتم رفتم پیششون
+مامااااااااان
آیووووووونگ
وایسین باهم بریم ارایشگاه
قبول کردن وسایل ها رو اجوشی توی ماشین گذاشت و رفتیم ارایشگاه
ارایشگر شروع کرد به درست کردن مو هام بعد میکاپ ارتیست اومد و شروع کرد به ارایش کردنم
ته ویو
امروز روز عروسی بود زود از خواب بیدار شدم و دیدم برای گوشیم پیام اومده جیهوپ بود اونم داره با من میاد ارایشگاه کوک و جیمین هم همینطور
(جیهوپ *)
*تازه داماد من پایینم بیا پایین
_اومدم
رفتم سوار ماشینش شدم اون اومده بود دنبالم چون ماشین خودم گل فروشی بود رفتیم ارایشگاه
کار من که تموم شد با تاکسی رفتم گل فروشی
ماشین و دست گل ات رو تحویل گرفت و رفتم دنبال ات
وقتی رسیدم جلوی ارایشگاه بهش پیام دادم
_پرنسسم اماده ای؟
ات ویو
تقریبا کارم تموم شده بود فقط مونده بود تاجم و تورم رو وصل کنه که برام پیام اومد
_پرنسسم اماده ای ؟
تا اومدم جواب بدم ادمین کرمو تون گذاشت برای پارت بعد 😁😁😁😂😂😂
راستی انگشتر ات رو پدر و مادر تهیونگ واسه خواستگاری براش خریده بودن ولی من یادم رفته بود عکس بزارم
عشق غیره منتظره 🤎 ☕️
انچه گذشت
_میشه به ادرسی که برات میفرستم بیای؟
+اره فقط چرا ؟چیزی شده؟
part ¹²
_نه چیزی نشده اومدم گل فروشی برای گل های ماشین میخواستم الان که اینجا هستم بیای دست گلت رو انتخاب کنی (ببینید چه ادمین خوبی هستم عکسش رو زودتر گذاشتم😁😁😁)
+اها باشه الان میام
ات ویو
به ادرسی که فرستاد رفتم
رفتم داخل
+سلام
_سلام عزیزم خوش اومدی (بغل)
ادمین ویو
(زیر گوش ات)
واسه اینکه مغازه دار شک نکنه گفتم تو هم تابلو نکن
ات سرش رو تکون میده به معنی باشه
ات ویو
چند تا گل انتخاب کردم و گفتم برای پس فردا اماده باشه لطفا مغازه دار تایید کرد و با تهیونگ از مغازه بیرون اومدیم
+تهیونگ؟
_جانم؟
+میشه امروز بریم تالار رو ببینیم
_اره حتما بریم
باهم سوار ماشین شدیم و رفتیم طرف چند تا تالار
از اولی خوشم نیومد
دومی من خوشم اومد تهیونگ خوشش نیومد
اخری رو هر دو خوشمون اومد هم بزرگ بود هم خوشگل رفتیم برای پس فردا رزرو کردیم و کار های اون رو انجام دادیم (غذا و میوه و شیرینی و دیجی و فیلم بردار رو منظورمه
چون تازه عروسی داشتیم خبر دارم کار هاش چیه)
توی این ۲ روز هم کار های دیگه رو انجام دادیم
روز عروسی
صبح زود بیدار شدم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم هنوز خواب الود بودم اما نباید میخوابیدم پاشدم رفتم تو سالن که دیدم آیونگ و مامان دارم لباس میپوشن منم برگشتم تو تاق سریع لباس و وسالم رو برداشتم رفتم پیششون
+مامااااااااان
آیووووووونگ
وایسین باهم بریم ارایشگاه
قبول کردن وسایل ها رو اجوشی توی ماشین گذاشت و رفتیم ارایشگاه
ارایشگر شروع کرد به درست کردن مو هام بعد میکاپ ارتیست اومد و شروع کرد به ارایش کردنم
ته ویو
امروز روز عروسی بود زود از خواب بیدار شدم و دیدم برای گوشیم پیام اومده جیهوپ بود اونم داره با من میاد ارایشگاه کوک و جیمین هم همینطور
(جیهوپ *)
*تازه داماد من پایینم بیا پایین
_اومدم
رفتم سوار ماشینش شدم اون اومده بود دنبالم چون ماشین خودم گل فروشی بود رفتیم ارایشگاه
کار من که تموم شد با تاکسی رفتم گل فروشی
ماشین و دست گل ات رو تحویل گرفت و رفتم دنبال ات
وقتی رسیدم جلوی ارایشگاه بهش پیام دادم
_پرنسسم اماده ای؟
ات ویو
تقریبا کارم تموم شده بود فقط مونده بود تاجم و تورم رو وصل کنه که برام پیام اومد
_پرنسسم اماده ای ؟
تا اومدم جواب بدم ادمین کرمو تون گذاشت برای پارت بعد 😁😁😁😂😂😂
راستی انگشتر ات رو پدر و مادر تهیونگ واسه خواستگاری براش خریده بودن ولی من یادم رفته بود عکس بزارم
۶.۱k
۲۰ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.