فیک (شانس دوباره) پارت سیزدهم

همه داشتن نگامون میکردن که جونگکوک گفت:میای یا نه خانم کیم؟
منم چاره ای نداشتم پس باهاش رفتم اگه نمی رفتم نمیتونستم بدون بچه ها تحمل کنم.رفتم و سوار یه ون شدیم.کل راه مین هی و مین جون رو بغل کرده بودم چون قبلا دیده بودم اگه جونگکوک خیلی عصبانی بشه،کنترلشو از دست میده.ما پشت ون بودیم و جونگکوک هم کنارمون ولی راننده هم داشت رانندگی میکرد.دیدم مین هی داره گریه می‌کنه گفتم:مامانی...چیشد؟ ترسیدی؟
مین هی سرشو به نشونه ی آره تکون داد منم گفتم:نترس.مگه نگفتم هر جایی گریه نکن.هوم؟فقط منو بابایی یکم دعوا کردیم...
که جونگکوک گفت:آره دخترم.فقط مامانت باید خداروشکر کنه که فعلا میبینتتون ازش استفاده کنید چون دیگه...
گفتم: جونگکوک ببین من متاسفم یه اشتباهی کردم لطفاً...
گفت:می خواستی تلافی کنی نه؟نفهمیدی من کلی آدم دارم که میتونن حتی اگه یه میلیمتر جا به جا شدی بهم خبر بدن؟میریم خونه و فعلا حق نداری بچه ها رو ببینی پس از الانت استفاده کن.
گفتم:نه نه جونگکوک ببین من بدون اونا نمیتونم.هر کاری می خوای باهام بکن ولی منو از اونا دور نکن.
گفت:باید تاوانشو پس بدی ا/ت خانم.حالا هم ساکت شو.اصن تو با چه رویی اینا رو میگی؟تو منو عاشق خودت کردی و داشتی ولم میکردی.میدونی اگه اون راننده ای که جعبه رو بهش دادی،نمیگفت چمدون تو اون جعبه هست،من هیچوقت بچه هامو نمی‌دیدم؟
گفتم:ببخشید.لطفا منو ببخش.بزار نه به عنوان زن و شوهر ولی به عنوان یه مامان و بابایی که از هم جدا شدن ادامه بدیم.هوم؟لطفا...
گفت:ساکت شو.خیلی دیره واسه این حرفا.باید زودتر فکر اینجاهاشو میکردی...
«لای،فالو،کامنت» لاو یو آرمی
دیدگاه ها (۱۲)

فیک (شانس دوباره) پارت چهاردهم

فیک (شانس دوباره) پارت پونزدهم

فیک (شانس دوباره) پارت دوازدهم

فیک (شانس دوباره) پارت یازدهم

عشق چیز خوبیه پارت ۲ رفتم دم در لینو اومد لایا هم همراهش بود...

امروز رفتم حمامحمام بخار کرده بود بدجورمخصوصا نفس خودمو حبس ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط