پارت ۱۳
پارت ۱۳_
* صبح فرداش *
با بوسه های تهیونگ روی گردنم از خواب بیدار شدم
+صب بخیر بیب
خمیازه ای کشیدمو بهش لبخند زدم
_دلم درد میکنه
دستشو گذاشت رو شکمم و اروم حرکت داد
+قرارمون با مارکوسو گذاشتم بعدازظهر ، بجاش شب میریم بیرون باهم
بغلش کردمو بوسیدمش
_____________
Afternoon
حاضر شدم و باهم رفتیم یکی از بار های معروف کلمبیا ، قرارمون با مارکوس و مارتا اونجا بود
بالاخره تهیونگ موفق شد و مارکوس قراردادو امضا کرد ، ته دلم حس خوبی به این معامله نداشتم.
چند دقیقه بعداز رفتنشون منو تهیونگم سوار ماشین شدیمو رفتیم
+کجا میریم؟
_رازه
+تهیوونگ !
یکم که جلو میریم یه مغازه بستنی فروشی میبینم
+بستنیییی ! میشه برام بستنی بگیری ؟ لطفا ؟
جلو بستنی فروشی پارک میکنه و با دوتا بستنی شکلاتی میاد تو ماشین
+رئیس مافیام بستنی میخوره؟
_مگه رئیس مافیا آدم نیست؟ اونم میتونه هوس کنه با عشقش بستنی بخورن
+عشقش؟
_اوهوم
یه نگاه پر از ذوق بهش کردم
که یهو شروع کرد به خندیدن
+چیه ؟ به چی میخندی ؟
نزدیکم شد و دستشو روی بینیم کشید
+بستنی به بینیت مالیده بود
منم باهاش خندیدم
بعداز چند دقیقه تهیونگ وارد یه پارکینگ شد و ماشینو پارک کرد پیاده شد و درو برام باز کرد ، بعدم دستاشو گذاشت روی چشام
_چیکار میکنی؟
+چشاتو ببند ، هروقت بهت گفتم بازشون کن
باچشای بسته چند قدم جلو رفتم
_باز کنم ؟
+هنوز نه
رفتیم جلوتر
+حالا میتونی باز کنی
چشامو که باز کردم تموم شهر زیر پام بود ، ساختمونا ، برجا و.... رو میدیدم
افتاب داشت غروب میکرد و آسمون نارنجی بود
محو ویو شده بودم
+خوشت اومد ؟
_اینجا......اینجا.....
+اینجا....
_اینجا بی نظیرهههههههه ! خیلی خوشگله تهیووونگ !
لبخندی میزنه و از نیم رخ نگام میکنه
وقتی سرمو برگردوندم دیدم یه محوطهی خیلی خیلی بزرگ پشت سرمونه و هیچکس نیست
یه میز دونفرهی تزئین شده با شمع و گلبرگای گل رز هم وسطشه
+برای تو رزرو کردم
دستامو انداختم دور گردنش و لبامو کوبیدم رو لباش
_واقعا نمیدونم چی بگم.....ممنونم !
رفتیمو پشت میز نشستیم
بچه ها حتتتتما حمایت کنید و کامنت بذارید
مرسییی♡♡♡
#فیک
#فیک_مافیایی
#تهیونگ
#کیم_تهیونگ
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
* صبح فرداش *
با بوسه های تهیونگ روی گردنم از خواب بیدار شدم
+صب بخیر بیب
خمیازه ای کشیدمو بهش لبخند زدم
_دلم درد میکنه
دستشو گذاشت رو شکمم و اروم حرکت داد
+قرارمون با مارکوسو گذاشتم بعدازظهر ، بجاش شب میریم بیرون باهم
بغلش کردمو بوسیدمش
_____________
Afternoon
حاضر شدم و باهم رفتیم یکی از بار های معروف کلمبیا ، قرارمون با مارکوس و مارتا اونجا بود
بالاخره تهیونگ موفق شد و مارکوس قراردادو امضا کرد ، ته دلم حس خوبی به این معامله نداشتم.
چند دقیقه بعداز رفتنشون منو تهیونگم سوار ماشین شدیمو رفتیم
+کجا میریم؟
_رازه
+تهیوونگ !
یکم که جلو میریم یه مغازه بستنی فروشی میبینم
+بستنیییی ! میشه برام بستنی بگیری ؟ لطفا ؟
جلو بستنی فروشی پارک میکنه و با دوتا بستنی شکلاتی میاد تو ماشین
+رئیس مافیام بستنی میخوره؟
_مگه رئیس مافیا آدم نیست؟ اونم میتونه هوس کنه با عشقش بستنی بخورن
+عشقش؟
_اوهوم
یه نگاه پر از ذوق بهش کردم
که یهو شروع کرد به خندیدن
+چیه ؟ به چی میخندی ؟
نزدیکم شد و دستشو روی بینیم کشید
+بستنی به بینیت مالیده بود
منم باهاش خندیدم
بعداز چند دقیقه تهیونگ وارد یه پارکینگ شد و ماشینو پارک کرد پیاده شد و درو برام باز کرد ، بعدم دستاشو گذاشت روی چشام
_چیکار میکنی؟
+چشاتو ببند ، هروقت بهت گفتم بازشون کن
باچشای بسته چند قدم جلو رفتم
_باز کنم ؟
+هنوز نه
رفتیم جلوتر
+حالا میتونی باز کنی
چشامو که باز کردم تموم شهر زیر پام بود ، ساختمونا ، برجا و.... رو میدیدم
افتاب داشت غروب میکرد و آسمون نارنجی بود
محو ویو شده بودم
+خوشت اومد ؟
_اینجا......اینجا.....
+اینجا....
_اینجا بی نظیرهههههههه ! خیلی خوشگله تهیووونگ !
لبخندی میزنه و از نیم رخ نگام میکنه
وقتی سرمو برگردوندم دیدم یه محوطهی خیلی خیلی بزرگ پشت سرمونه و هیچکس نیست
یه میز دونفرهی تزئین شده با شمع و گلبرگای گل رز هم وسطشه
+برای تو رزرو کردم
دستامو انداختم دور گردنش و لبامو کوبیدم رو لباش
_واقعا نمیدونم چی بگم.....ممنونم !
رفتیمو پشت میز نشستیم
بچه ها حتتتتما حمایت کنید و کامنت بذارید
مرسییی♡♡♡
#فیک
#فیک_مافیایی
#تهیونگ
#کیم_تهیونگ
#بی_تی_اس
#فیک_بی_تی_اس
۱۰.۳k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.