🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁
#خان_زاده #پارت143 #جلد_دوم
نفسش کلافه بیرون داد و گفت
_ من بالاخره از دست شماها دیوونه میشم .
باشه من رفتم .
خیلی زود به خواب رفتم چند باری می خواستم از خواب بیدار بشم اما باز بی حالی و کسل بودنم نمیذاشت و دوباره میخوابیدم.
به خواب طولانیم ادامه میدادم با احساس دست کسی روی صورتم به زحمت لای پلکامو باز کردم و به اهورا که کنارم نشسته بود نگاه کردم
_چرا بیدار نمیشی میدونی هوا تاریک شده دیگه وقت شامه و ناهارم نخوردی عزیزم.
پاشو
پاسو قربونت برم غذا بخور سرحال میشی.
به کمک اهورا بلندشدم
به خدا خیلی خوابم میاد هر چه قدر میخوابم دلم بیشتر میخواد م
نو بلند کرد و گفت
_عزیز دلم خواب خواب میاره ها هر چقدر بخوابی میتونی ادامش هم بخوابی ...
دیگه خوابالو شدی اینجا کلی کار داریم .
امروز قرار بود کلی وسیله بگیریم ولی چون تو خواب بودی هیچ کاری انجام ندادیم.
کیمیا فقط داشت کارای خونه میکرد نهار پخت ..
شام درست کرد پاشو به زندگی مون برس عزیز دلم تو که میگی نمیخوای دخترمون نزدیکه اون باشه چرا این این دو تا رو با هم تنها میذاری ؟
با ناراحتی و شرمندگی گفتم به خدا دست خودم نیست اهورا دلم میخواد بخوابم منونمیشناسی مگه اصلا من آدمی نیستم که اینقدر بخوابه نمیدونم امروز چم شده ...
به کمک که اهورا از اتاق بیرون رفتم احساس سرگیجه داشتم هنوز هم سرگیجم بهتر نشده بود کیمیا میزی چیده بود که باورم نمی شد که اون ایت غذاهارو درست کرده بود خیلی قشنگم چیده بود از کسالت من سوء استفاده می کرد این زن مونس با دیدن من به سمتم اومد و گفت _مامانی تو که نبودی با خاله کیمیا کلی کار کردیم همه جا را تمیز کردیم غذا درست کردیم خاله کیمیا گفت مامانت مریضه باید ماکارا بکنیم که اون خسته نشه.
نگاه بدی به کیمیا انداختم و دست مونس رو گرفتم باهم به سمت میز شام رفتیم پشت میز که نشستهام اهورا بشقابم و پر کرد و گفت
_ همه این و میخوری ها وآیلین خیلی ضعیف شدی شاید به خاطر اینکه اینقدر کسل و بیحالی ...
قاشق اول و توی دهنم گذاشته بودم کیمیا رو به اهورا گفت
_ ازشربتی که بعد از ظهر درست کرده بودم مونده ...
اهورا اگه بری بیاریش بخوره شاید حالش بهتر بشه.
اهورا که انگار یادش افتاده بود با سرخوشی گفت
_ آره راست میگی خیلی خوشمزه بود بزار برم بیارم براش میدونم سر حالش میاره.
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#ایده #عکس_نوشته #خلاقیت #هنر #عاشقانه #wallpaper #عاشقانه_های_دنی_زلزله_اووووفففف😍😉😁🙈 #عکس #خاص #عکس_نوشته_عاشقانه #جذاب
#خان_زاده #پارت143 #جلد_دوم
نفسش کلافه بیرون داد و گفت
_ من بالاخره از دست شماها دیوونه میشم .
باشه من رفتم .
خیلی زود به خواب رفتم چند باری می خواستم از خواب بیدار بشم اما باز بی حالی و کسل بودنم نمیذاشت و دوباره میخوابیدم.
به خواب طولانیم ادامه میدادم با احساس دست کسی روی صورتم به زحمت لای پلکامو باز کردم و به اهورا که کنارم نشسته بود نگاه کردم
_چرا بیدار نمیشی میدونی هوا تاریک شده دیگه وقت شامه و ناهارم نخوردی عزیزم.
پاشو
پاسو قربونت برم غذا بخور سرحال میشی.
به کمک اهورا بلندشدم
به خدا خیلی خوابم میاد هر چه قدر میخوابم دلم بیشتر میخواد م
نو بلند کرد و گفت
_عزیز دلم خواب خواب میاره ها هر چقدر بخوابی میتونی ادامش هم بخوابی ...
دیگه خوابالو شدی اینجا کلی کار داریم .
امروز قرار بود کلی وسیله بگیریم ولی چون تو خواب بودی هیچ کاری انجام ندادیم.
کیمیا فقط داشت کارای خونه میکرد نهار پخت ..
شام درست کرد پاشو به زندگی مون برس عزیز دلم تو که میگی نمیخوای دخترمون نزدیکه اون باشه چرا این این دو تا رو با هم تنها میذاری ؟
با ناراحتی و شرمندگی گفتم به خدا دست خودم نیست اهورا دلم میخواد بخوابم منونمیشناسی مگه اصلا من آدمی نیستم که اینقدر بخوابه نمیدونم امروز چم شده ...
به کمک که اهورا از اتاق بیرون رفتم احساس سرگیجه داشتم هنوز هم سرگیجم بهتر نشده بود کیمیا میزی چیده بود که باورم نمی شد که اون ایت غذاهارو درست کرده بود خیلی قشنگم چیده بود از کسالت من سوء استفاده می کرد این زن مونس با دیدن من به سمتم اومد و گفت _مامانی تو که نبودی با خاله کیمیا کلی کار کردیم همه جا را تمیز کردیم غذا درست کردیم خاله کیمیا گفت مامانت مریضه باید ماکارا بکنیم که اون خسته نشه.
نگاه بدی به کیمیا انداختم و دست مونس رو گرفتم باهم به سمت میز شام رفتیم پشت میز که نشستهام اهورا بشقابم و پر کرد و گفت
_ همه این و میخوری ها وآیلین خیلی ضعیف شدی شاید به خاطر اینکه اینقدر کسل و بیحالی ...
قاشق اول و توی دهنم گذاشته بودم کیمیا رو به اهورا گفت
_ ازشربتی که بعد از ظهر درست کرده بودم مونده ...
اهورا اگه بری بیاریش بخوره شاید حالش بهتر بشه.
اهورا که انگار یادش افتاده بود با سرخوشی گفت
_ آره راست میگی خیلی خوشمزه بود بزار برم بیارم براش میدونم سر حالش میاره.
🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
#ایده #عکس_نوشته #خلاقیت #هنر #عاشقانه #wallpaper #عاشقانه_های_دنی_زلزله_اووووفففف😍😉😁🙈 #عکس #خاص #عکس_نوشته_عاشقانه #جذاب
۶.۳k
۱۷ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.