《رومان دریای آبی 》
《رومان دریای آبی 》
پارت 3
جین دوباره به خونهای که دوسال پیش به اسرار پدراش ترک کرده بود
برگشت بی صبرانه منتظر دیدنه تنها خواهرش بود
وقتی وارد خانه شد به سمت سالون رفت ديد که پدراش داره با یکی در مورد ازدواج خواهرش با حرف میزنه اما اون مرد نامزد خواهرش نبود
وقتی متوجه حرفای پدراش با اون مرد شد
از عصبانیت کیفاش که دستش بود رو پرت کرد و با قدمهای محکم که از عصبانیت بود به سمت پدراش رفت و جلواش ایستاد
با عصبانیت گفت
جین : اینجا چه خبره چرا ات باید با این مرد ازدواج کنه
معلومه هست داری چیکار میکنی پدر
پدراش از روی مبل بلند شد و روبه اون مرد گفت
پ/ات : خوبه پس هر موقع که باهاتون تماس گرفتم
مراسم عقد رو برگذار میکنیم
هونگ : باشه ولی سر حرفت بمون
بعدن نگی نمیخوام دوخترم باهات ازدواج کنه
پ/ات : نه خیالتون راحت باشه من سر حرفم هستم
بعد از گفتن این تعظيم کوتاهی کرد و اون مرد از سالون خارج شد
پدراش به طرف جین برگشت
و با صورت عصبانیجین مواجه شد
جین : اینجا چه خبر پدر اون مرد کی بود( با داد)
پدراش به سمت مبل رفت و روش نشست و روبه جین گفت
پ/ات : اون کسیه که میخواد با اون خواهر هر*زت ازدواج کنه
جین : در مورد خواهر من درست حرف بزن
بعد ات چرا باید با اون مردی که هم سن پدرشه ازدواج کنه
من اجازه نمیدم اون هنوز فقد نوزده سالشه
جین همه حرفاهاش را با داد و عصبانیت میگفت
پدراش همه چیز را در مورد نامزد خواهراش برای جین تعریف
کرد بعد از شنیدن اون حرفای از پدراش عصبانیتاش تبدیل به بغض شد
جین : تو میخواستی اون دوختر توی این سن کم ازدواج کنه
پ/ات : اون خودش اون پسر آورد و گفت که عاشقشه و میخواد باهاش ازدواج کنه منم قبول کردم
ولی الان ولش کرده ازم انتظار داری چیکار کنم اگه مردم بفهمن چی میگن
حالا که یه نفر پیدا کردم تا باهاش ازدواج کنه
جین چند قدمی به پدراش نزدیک شد و با عصبانیت و بغضی که توی گلوش بود گفت
جین : من اجازه نمیدم ات با اون مرد ازدواج کنه
من اونو از اينجا میبرم دو سال پیش منو بزور فرستادی
سئول و از خواهرم جدا کردی ولی بهت اجازه نمیدم این بار مارو از هم جدا کنی
جین با عصبانیت از کنار پدراش رد شد
تا به سمت اوتاق خواهراش بره که با حرف پدراش ایستاد
پ/ات : اون دوختر یا با اون مرد ازدواج میکنه یا با دستای خودم میکشمش میدونی که میتونم اینکارو بکنم
جین بدون این که توجه به حرف پدراش بکنه به سمت اوتاق خواهرش رفت اما کسی توی اوتاق نبود
ادامه دارد ؟؟؟؟؟؟؟
پارت 3
جین دوباره به خونهای که دوسال پیش به اسرار پدراش ترک کرده بود
برگشت بی صبرانه منتظر دیدنه تنها خواهرش بود
وقتی وارد خانه شد به سمت سالون رفت ديد که پدراش داره با یکی در مورد ازدواج خواهرش با حرف میزنه اما اون مرد نامزد خواهرش نبود
وقتی متوجه حرفای پدراش با اون مرد شد
از عصبانیت کیفاش که دستش بود رو پرت کرد و با قدمهای محکم که از عصبانیت بود به سمت پدراش رفت و جلواش ایستاد
با عصبانیت گفت
جین : اینجا چه خبره چرا ات باید با این مرد ازدواج کنه
معلومه هست داری چیکار میکنی پدر
پدراش از روی مبل بلند شد و روبه اون مرد گفت
پ/ات : خوبه پس هر موقع که باهاتون تماس گرفتم
مراسم عقد رو برگذار میکنیم
هونگ : باشه ولی سر حرفت بمون
بعدن نگی نمیخوام دوخترم باهات ازدواج کنه
پ/ات : نه خیالتون راحت باشه من سر حرفم هستم
بعد از گفتن این تعظيم کوتاهی کرد و اون مرد از سالون خارج شد
پدراش به طرف جین برگشت
و با صورت عصبانیجین مواجه شد
جین : اینجا چه خبر پدر اون مرد کی بود( با داد)
پدراش به سمت مبل رفت و روش نشست و روبه جین گفت
پ/ات : اون کسیه که میخواد با اون خواهر هر*زت ازدواج کنه
جین : در مورد خواهر من درست حرف بزن
بعد ات چرا باید با اون مردی که هم سن پدرشه ازدواج کنه
من اجازه نمیدم اون هنوز فقد نوزده سالشه
جین همه حرفاهاش را با داد و عصبانیت میگفت
پدراش همه چیز را در مورد نامزد خواهراش برای جین تعریف
کرد بعد از شنیدن اون حرفای از پدراش عصبانیتاش تبدیل به بغض شد
جین : تو میخواستی اون دوختر توی این سن کم ازدواج کنه
پ/ات : اون خودش اون پسر آورد و گفت که عاشقشه و میخواد باهاش ازدواج کنه منم قبول کردم
ولی الان ولش کرده ازم انتظار داری چیکار کنم اگه مردم بفهمن چی میگن
حالا که یه نفر پیدا کردم تا باهاش ازدواج کنه
جین چند قدمی به پدراش نزدیک شد و با عصبانیت و بغضی که توی گلوش بود گفت
جین : من اجازه نمیدم ات با اون مرد ازدواج کنه
من اونو از اينجا میبرم دو سال پیش منو بزور فرستادی
سئول و از خواهرم جدا کردی ولی بهت اجازه نمیدم این بار مارو از هم جدا کنی
جین با عصبانیت از کنار پدراش رد شد
تا به سمت اوتاق خواهراش بره که با حرف پدراش ایستاد
پ/ات : اون دوختر یا با اون مرد ازدواج میکنه یا با دستای خودم میکشمش میدونی که میتونم اینکارو بکنم
جین بدون این که توجه به حرف پدراش بکنه به سمت اوتاق خواهرش رفت اما کسی توی اوتاق نبود
ادامه دارد ؟؟؟؟؟؟؟
۴.۳k
۳۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.