Part119
Part119
… حدودا یک ماه بعد… ..
رفتیم فرودگاه امروز پسرا از تایلند برمیگشتن… نشستن هواپیمارو از پشت شیشه های بزرگ فرودگاها دیدیم با پیاده شدنشون فنا و چندتا عکاس و فیلبردار دورشون جمع شدن و ما بدون توجه به بقیه سمت پسرا دوییدیم… محکم بدنم به تن سختش خورد ..دستام رو صورتش و لبام رو لبش قرار گرفت… بقیه دخترا هم همینطور ..هر کدوم تو بغل دوست پسر خودشون بودن
بالاخره از هم جدا شدیم ..سرشو بین موهام فرو برد و نفسای عمیق میکشید
×بریم خونه
و باز هم بی توجه به اطرافیان اونجا رو ترک کردیم
×پسرا همگی پیش به سوی خونه منو ا/ت ..
رز: پسر بزارین خستگیتون دربره بعد ازماها کار بکش
جین : نه بابا ما که اصلا خسته نیستیم قراره بریم خونه مکنه کوچولومونو خوشگل کنیم
نامجون : اوکی پس قبلش بزار یچیزی بگیریم دست خالی نریم :)
+این چه حرفیه اوپا
نامجون و بقیه برامون یه تابلوی بزرگ خریدن که به تم خونمون خیلی میومد .
اس ار : نامجووووووووووووناااااا…. اونجااااا.. نهههههه
و نامجون مستقیم خورد به کارتن شکستنی هااا و همش پودر شددد
ته ته: والا اگه چیزی رو نمیشکستی تعجب میکردیم برادر
همه از خنده اون وسط پهن شده بودن
+وااای اوپا ولش کن… بزار خودم جمع میکنم… .
نامجون : ا/ت متاسفم
+چرت نگو لطفا ..چیزی نشد که :|
لیسو رفت و با گوشیش صدای اهنگ رو بلند کرد و با دستمال رو دستش رو در و دیوار میرقصید ..
همه میخندیدیمو و حسابی خوشگذروندیم ..
×ا/ت راستیییی… بهت گفتم کای داره با یه دختره قرار میزاره ?
+اره خودش بهم گفت
×اینم میدونستی دختره ایرانیه ?
+وااا… نههههه
×واینم میدونستی دختره همون بیتاستتت?? (زد زیر خنده)
+هااااااا???? درووووووغ میگییییییی
#loveme
… حدودا یک ماه بعد… ..
رفتیم فرودگاه امروز پسرا از تایلند برمیگشتن… نشستن هواپیمارو از پشت شیشه های بزرگ فرودگاها دیدیم با پیاده شدنشون فنا و چندتا عکاس و فیلبردار دورشون جمع شدن و ما بدون توجه به بقیه سمت پسرا دوییدیم… محکم بدنم به تن سختش خورد ..دستام رو صورتش و لبام رو لبش قرار گرفت… بقیه دخترا هم همینطور ..هر کدوم تو بغل دوست پسر خودشون بودن
بالاخره از هم جدا شدیم ..سرشو بین موهام فرو برد و نفسای عمیق میکشید
×بریم خونه
و باز هم بی توجه به اطرافیان اونجا رو ترک کردیم
×پسرا همگی پیش به سوی خونه منو ا/ت ..
رز: پسر بزارین خستگیتون دربره بعد ازماها کار بکش
جین : نه بابا ما که اصلا خسته نیستیم قراره بریم خونه مکنه کوچولومونو خوشگل کنیم
نامجون : اوکی پس قبلش بزار یچیزی بگیریم دست خالی نریم :)
+این چه حرفیه اوپا
نامجون و بقیه برامون یه تابلوی بزرگ خریدن که به تم خونمون خیلی میومد .
اس ار : نامجووووووووووووناااااا…. اونجااااا.. نهههههه
و نامجون مستقیم خورد به کارتن شکستنی هااا و همش پودر شددد
ته ته: والا اگه چیزی رو نمیشکستی تعجب میکردیم برادر
همه از خنده اون وسط پهن شده بودن
+وااای اوپا ولش کن… بزار خودم جمع میکنم… .
نامجون : ا/ت متاسفم
+چرت نگو لطفا ..چیزی نشد که :|
لیسو رفت و با گوشیش صدای اهنگ رو بلند کرد و با دستمال رو دستش رو در و دیوار میرقصید ..
همه میخندیدیمو و حسابی خوشگذروندیم ..
×ا/ت راستیییی… بهت گفتم کای داره با یه دختره قرار میزاره ?
+اره خودش بهم گفت
×اینم میدونستی دختره ایرانیه ?
+وااا… نههههه
×واینم میدونستی دختره همون بیتاستتت?? (زد زیر خنده)
+هااااااا???? درووووووغ میگییییییی
#loveme
۸.۶k
۲۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.