پارت ۴۶
پارت ۴۶
ددی_فاکر
کوک:کجا دوس داری بریم
ساناکو:فعلا فقط دور بزن
کوک:اوکی
چند مین گذشته بود ک کوک دید ساناکو داره چُرت میزنه
ک ماشینو جلوی یه کافه پارک کرد
کوک:هوی ساناکو
ساناکو:ه..هااچیه
کوک:پیاده شو
ساناکو پیاده شد
کوک هم دراومد
باهم رفتن داخل
نشستن روصندلی
کوک:دوتا قهوه
+ چشم
ساناکو:امروز خیلی خستم
کوک:از چی
ساناکو:وا خب دیشب مث صگ کار کردیم
کوک:اوم،میخاستب صبح زود پانشی
ساناکو:رفتم خونه میگیرم میخابم تا فردا
کوک:اهاا،نیست خیلی بیکاریم
ساناکو:رئیس
کوک:میشنوم
ساناکو:: برای لیا ناراحتی؟!
کوک:عادیه،مثل بقیه قربانی شده ها
ساناکو:خب،باورم نمیشه ولی دلم واسش سوخت
کوک:خوشحالی ک مرد هوم؟!
ساناکو:ن
کوک:واقعا
ساناکو:برام مهم نیست
کوک:اون بیگناه بود
ساناکو:راجبش دیگه صحبت نکنیم بهتره
کوک:اوم
+ بفرمایین
ساناکو:ممنون
+ امر دیگه ای نیست؟!
ساناکو:ن
+ بااجازه
کوک:میخای همیشه همینجوری ادامه بدی
ساناکو:چجوری
کوک:همینی ک هستی
ساناکو:شاید
کوک:واقعا
ساناکو:منظورت؟!
کوک:: کلی آدم واسه ازدواج باهات سراغ دارم...ا خداشونم هست
ساناکو:بسه
کوک:عااه یادم رفته بود...ساناکو عاشقه جئون جونگ کوکه...
ساناکو چیزی نگفت و قهوشو میخورد...
کوک پوزخندی زد و دیگه چیزی نگف...
ددی_فاکر
کوک:کجا دوس داری بریم
ساناکو:فعلا فقط دور بزن
کوک:اوکی
چند مین گذشته بود ک کوک دید ساناکو داره چُرت میزنه
ک ماشینو جلوی یه کافه پارک کرد
کوک:هوی ساناکو
ساناکو:ه..هااچیه
کوک:پیاده شو
ساناکو پیاده شد
کوک هم دراومد
باهم رفتن داخل
نشستن روصندلی
کوک:دوتا قهوه
+ چشم
ساناکو:امروز خیلی خستم
کوک:از چی
ساناکو:وا خب دیشب مث صگ کار کردیم
کوک:اوم،میخاستب صبح زود پانشی
ساناکو:رفتم خونه میگیرم میخابم تا فردا
کوک:اهاا،نیست خیلی بیکاریم
ساناکو:رئیس
کوک:میشنوم
ساناکو:: برای لیا ناراحتی؟!
کوک:عادیه،مثل بقیه قربانی شده ها
ساناکو:خب،باورم نمیشه ولی دلم واسش سوخت
کوک:خوشحالی ک مرد هوم؟!
ساناکو:ن
کوک:واقعا
ساناکو:برام مهم نیست
کوک:اون بیگناه بود
ساناکو:راجبش دیگه صحبت نکنیم بهتره
کوک:اوم
+ بفرمایین
ساناکو:ممنون
+ امر دیگه ای نیست؟!
ساناکو:ن
+ بااجازه
کوک:میخای همیشه همینجوری ادامه بدی
ساناکو:چجوری
کوک:همینی ک هستی
ساناکو:شاید
کوک:واقعا
ساناکو:منظورت؟!
کوک:: کلی آدم واسه ازدواج باهات سراغ دارم...ا خداشونم هست
ساناکو:بسه
کوک:عااه یادم رفته بود...ساناکو عاشقه جئون جونگ کوکه...
ساناکو چیزی نگفت و قهوشو میخورد...
کوک پوزخندی زد و دیگه چیزی نگف...
۳۰.۹k
۲۸ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.