پارت16 دلبربلا
#پارت16 #دلبربلا
زنگ زدم به بابا و آدرس خوابگاهو ازش گرفتم
هرکدوممون دوتا چمدون داشتیم با کوله هامون به سمت یه تاکسی رفتیم
چهار تا از چمدونا بیشتر صندوق عقب جا نشد دوتا چمدون دیگرو گذاشت روی صندلی کمک راننده
ماهم پریدیم عقب
سونیا وسط نشست منو دنیا هم چپیدیم کنار پنجره با ذوق به خیابونا نگاه میکردیم
آخرین باری که اومدم مشهد پنج شش سال پیش بود
تاکسی ایستاد و راننده پیاده شد و چمدونامونو گذاشت پایین کرایشو حساب کردیم و رفتیم داخل
از ورودیش معلوم بود جای ترو تمیزیه نزدیک دانشگاه هم هست
شناسنامه هامونو نشون دادیم وقتی مطمئن شدن که خودمونیم اتاقمونو نشونمون دادن
وارد اتاقمون شدیم
دوتا تخت دوتاطبقه داشت و این یعنی یه هم اتاقی دیگه هم داریم
دوتا کمد با چهار تا کشو آینه قدی گوشه اتاق یه پنجره رو به حیاط داخل حیاط تقریبا بیستا دختر بود
رو به بچه ها گفتم
_اول اینکه من طبقه بالا نمیخوابم دوم اینکه یه هم اتاقی دیگه هم داریم سومم اینکه ظاهرا هم اتاقیمون طبقه پایین مستقر شده و شما دوتا مجبورین برین طبقه های بالا
و با دستم به طبقه پایینی یکی از تختا که به هم ریخته بود اشاره کردم چمدونمو همون وسط ول کردم و ولو شدم رو تخت
بچه ها هم رفتن طبقه های بالاگوشیامون دستمون بود و تو اینستا میچرخیدیم که در باز شد
از جام پریدم و نشستم
یهویی یه بتمن پرید وسط اتاق
روی صورتش یه ماسک فانتزی مشکی بودکه دوتا چشم و یه دهان سفید روش کشیده شده بود
یه پارچه قرمز بلند هم پشتش بود که دوطرفشو به گردنش گره زده بود
مثل سوپر من شده بود
من که یا دهنی باز داشتم نگاش میکردم سونیا که بالا سرم بود دنیا هم که روبه روم بود هم مثل من دهنش باز بود و با تعجب داشت نگاش میکرد
یهویی یه صدای خنده ای اومد
و طرف ماسکو زد بالا
لایک و کامنت فراموش نشه عزیزان😍 😍
زنگ زدم به بابا و آدرس خوابگاهو ازش گرفتم
هرکدوممون دوتا چمدون داشتیم با کوله هامون به سمت یه تاکسی رفتیم
چهار تا از چمدونا بیشتر صندوق عقب جا نشد دوتا چمدون دیگرو گذاشت روی صندلی کمک راننده
ماهم پریدیم عقب
سونیا وسط نشست منو دنیا هم چپیدیم کنار پنجره با ذوق به خیابونا نگاه میکردیم
آخرین باری که اومدم مشهد پنج شش سال پیش بود
تاکسی ایستاد و راننده پیاده شد و چمدونامونو گذاشت پایین کرایشو حساب کردیم و رفتیم داخل
از ورودیش معلوم بود جای ترو تمیزیه نزدیک دانشگاه هم هست
شناسنامه هامونو نشون دادیم وقتی مطمئن شدن که خودمونیم اتاقمونو نشونمون دادن
وارد اتاقمون شدیم
دوتا تخت دوتاطبقه داشت و این یعنی یه هم اتاقی دیگه هم داریم
دوتا کمد با چهار تا کشو آینه قدی گوشه اتاق یه پنجره رو به حیاط داخل حیاط تقریبا بیستا دختر بود
رو به بچه ها گفتم
_اول اینکه من طبقه بالا نمیخوابم دوم اینکه یه هم اتاقی دیگه هم داریم سومم اینکه ظاهرا هم اتاقیمون طبقه پایین مستقر شده و شما دوتا مجبورین برین طبقه های بالا
و با دستم به طبقه پایینی یکی از تختا که به هم ریخته بود اشاره کردم چمدونمو همون وسط ول کردم و ولو شدم رو تخت
بچه ها هم رفتن طبقه های بالاگوشیامون دستمون بود و تو اینستا میچرخیدیم که در باز شد
از جام پریدم و نشستم
یهویی یه بتمن پرید وسط اتاق
روی صورتش یه ماسک فانتزی مشکی بودکه دوتا چشم و یه دهان سفید روش کشیده شده بود
یه پارچه قرمز بلند هم پشتش بود که دوطرفشو به گردنش گره زده بود
مثل سوپر من شده بود
من که یا دهنی باز داشتم نگاش میکردم سونیا که بالا سرم بود دنیا هم که روبه روم بود هم مثل من دهنش باز بود و با تعجب داشت نگاش میکرد
یهویی یه صدای خنده ای اومد
و طرف ماسکو زد بالا
لایک و کامنت فراموش نشه عزیزان😍 😍
۲۹.۷k
۰۷ بهمن ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.