عشق پر دردسر پارت ۲۳
#دیانا
صبح شدو من رفتم پایین تا یه صبحانه ای حاضر کنم . بعد حاضر کردن صبحونه رفتم بالا توی اتاق روی تخت نشستم و دستمو کردم توی موهای حالت دارش و باهاش بازی کردم
#ارسلان
با صدای دیانا و اذیت کردناش بیدار شدم پاشدم رفتم یه دوش پنچ دقیقه ای گرفتم و بعدشم اومدم پایین تا صبحانه بخورم
بعد از خوردن صبحونه به دیا کمک کردم تا سفره رو جمع کنه
چون امروز پرواز داشتیم
رفتم تا چمدونا رو بیارم پایین
#نیکا
ساعت ۵ غروب پروازمون به ترکیه بود
هم استرس داشتمو هم هیجان :)
ساعت دو بود با ممد حاضر شدیم رفتیم فرودگاه
همونجا بود که دیا و ارسلان رو دیدم اولش جا خورد ولی بعدش یادم اومد که قراره باهم بریم ترکیه
#ممد
رفتیم فرودگاه و کارای مربوطه رو انجام دادیم و منتظر بودیم تا گیت باز بشه
بعد از باز شدن گیت ها رد شدیم و سوار هواپیما شدیم
صندلی هامون جوری بود که نیکا و دیانا باهم و من و ارسلان هم باهم بودیم
ببخشید کم بود
اگه لایک هاش به ده برسه پارت بعدی رو میزارم
صبح شدو من رفتم پایین تا یه صبحانه ای حاضر کنم . بعد حاضر کردن صبحونه رفتم بالا توی اتاق روی تخت نشستم و دستمو کردم توی موهای حالت دارش و باهاش بازی کردم
#ارسلان
با صدای دیانا و اذیت کردناش بیدار شدم پاشدم رفتم یه دوش پنچ دقیقه ای گرفتم و بعدشم اومدم پایین تا صبحانه بخورم
بعد از خوردن صبحونه به دیا کمک کردم تا سفره رو جمع کنه
چون امروز پرواز داشتیم
رفتم تا چمدونا رو بیارم پایین
#نیکا
ساعت ۵ غروب پروازمون به ترکیه بود
هم استرس داشتمو هم هیجان :)
ساعت دو بود با ممد حاضر شدیم رفتیم فرودگاه
همونجا بود که دیا و ارسلان رو دیدم اولش جا خورد ولی بعدش یادم اومد که قراره باهم بریم ترکیه
#ممد
رفتیم فرودگاه و کارای مربوطه رو انجام دادیم و منتظر بودیم تا گیت باز بشه
بعد از باز شدن گیت ها رد شدیم و سوار هواپیما شدیم
صندلی هامون جوری بود که نیکا و دیانا باهم و من و ارسلان هم باهم بودیم
ببخشید کم بود
اگه لایک هاش به ده برسه پارت بعدی رو میزارم
- ۸.۲k
- ۰۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط