عشق پر دردسر پارت ۲۱

#ممد
نیکا با دیدن کوکو خیلی ذوق کرد و بعدش پرید توی بغلم‌
یه چند روزی از اون ماجرا می‌گذشت که یه روز با نیکا و بچه ها رفتیم‌ شمال و بهشون گفتیم که میخوایم در تاریخ ۱۰ تیر ماه عقد کنیم و ۱۷ تیر ماه هم عروسی کنیم

بعد از مراسمات :
#دیانا
توی خونه نشسته بودم و داشتم فیلم میدیدم که دیدم گوشیم زنگ خورد و نیکا بود جواب دادم
مکالمه نیکا و دیانا:
_سلام خوبی؟ چه خبر ؟ عشق خاله چطوره؟
_سلام ممنون شما خوبید سلامتی شما چه خبر اره اونم خوبه
_دیا زنگ زدم تا بهت بگم که منو ممد قراره پس فردا بریم ترکیه
_واقعا؟ برای همیشه یا برای ماه عسل؟
_برای همیشه دلمون براتون تنگ میشه خواستم فقط ازت خداحافظی کنم
_ما هم دلمون تنگ میشه . باشه میبوسمت مواظب خودتون باشید



#ارسلان
توی شرکت نشسته بودم و داشتم پرونده ها رو بررسی میکردم که دیدم گوشیم زنگ خورد برداشتم دیدم دیاناست جواب دادم
بعد بیست دقیقه حرف زدن کل ماجرا رو برام تعریف کرد و منم گفتم که اگه دلش میخواد از نیکا و ممد جدا نشه ما هم میتونیم باهاشون بریم



#دیانا
وقتی که ارسلان گفت که ما هم میتونیم با ممد و نیکا بریم ترکیه خیلی ذوق کردم نمیدونستم چی کار باید بکنم گوشیو قطع کردم و زنگ زدم به نیکا و اونا رو برای شام دعوت کردم خونمون



#نیکا
دیا زنگ زد و من و ممد رو برای شام دعوت کرد خونشون منم قبول کردم
بعد هم رفتم حاضر شدم چون قرار بود با ممد بریم خرید و بعدشم بریم یه جایی بشینیم و ناهار بخوریم




#ممد
با نیکا رفتیم بیرون و کلی خرید کردیم و بعدشم رفتیم پاتوق همیشگیمون و یه چیزی خوردیم و برگشتیم خونه
یه چند ساعتی گذشت و حاضر شدیم و حرکت به سمت خونه ی ارسلان و دیانا
اگه لایک هاش به ده برسه پارت بعدی رو میزارم
دیدگاه ها (۰)

عشق پر دردسر پارت ۲۲

عشق پر دردسر پارت ۲۳

عشق پر دردسر پارت ۲۰

عشق پر دردسر پارت ۱۹

رمان بغلی من پارت ۱۱۵و۱۱۶و۱۱۷ارسلان :یه روز نشده ناز میشیدیا...

رمان بغلی من پارت ۷۷... فردا ...دیانا: با صدای گوشیم چشامو ب...

رمان بغلی من پارت ۵۰دیانا :خوشگله ارسلان: آره بریم تو ماشین ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط