فیک کوک عشق سر سخت من

فیک کوک عشق سر سخت من
(پارت۲۸)
از بان ات
نشسته بودم به کوک گفتم تو علاقه زیادی به اب داری گفت اره ولم کنید شب و روز توی دریام گفتم لطف کن برو اون اسخرو خالی کن باشق گفت نکنه به اب علاقه داره گفتم اره شنا بلده اما زود خسته میشه اگر حواست بهش نباشه زود غرق میشه جونگ کوک گفت خیلی شوق دارم ببینمش تا ساعت چند میرسه گفتم شاید۵ صبح کره باشن
صبح ساعت ۷
از زبان ات
چرا تا الان نیمومده جونگ کوک نخوابیده همش داره راه میره زنگ زدم به مامانم میگه توی هتل میخوان استراحت کنن ظهر برای نهار میان
ظهر ساعت ۱۲ با جونگ کوک نشسته بودیم مامانم زنگ زد گفت سر کوچه ایم گفتم بچه ها سرکوچه ان همه ریختن بیرون تا پسرم مو ببینن
از زبان کوک
ماشین وایستاد یه پسر کوچولو از ماشین اومد پایین عینک شو دراورد تا جمعیت رو دید فرار کرده ات رفت گرفتش گفت بیا مامانی چیزی نیست
از زبان ات
دست پسرمو گرفتم رفتیم خونه کپ کرده بود گفت مامان گوشتو بیار خندید گفت استخر دارن
کوک گفت چی میگه گفتم میگه استخر دارن رفت پیش کوک گفت سلام اسم شما چیه کوک اومد
نزدیکش گفت سلام اسم من کوک اسم شما چیه گفت
مین هو اومد سمتم گفت مامان دوست پیدا کردم
کوک ذوق زده بود مامان جی کی گفت شبیه بچه گی کوک میا گفت از کجا معلوم بچه کوک بهش گفتم میا لطفا خوبه گفتم جلوی بچه سوتی ندین