فیک کوک عشق سر سخت من
فیک کوک عشق سر سخت من
(پارت۳۰اخر)
از زبان ات
همه جلوی در اتاق عمل نشسته بودن
منم نشسته بودم داشتم گریه میکردم اون پیر زنه دوباره اومد گفت نترس کوک نمیمیره دستشو گرفتم فرار نکنه گفتم تو کی هستی بهم نگاه کرد گفت فرشته نجاتت پلک زدم دیگه نبود دستام میلرزید دکتر اومد از اتاق عمل بیرون گفت عمل کوکموفقیت امیزه بوده میبرن بخش نگاه به پسرم کردم شکه بود تموم صحنه ها رو دیده بهم گفت بابا میمیره گفتم نه میبرمت باهاش صحبت کنی وقتی کوک بهوش اومد فورا بچه رو بردم وقتی کوک حرف زد باوردکرد حال کوک خوبه کل خانوداه پیش کوک بودن گفتم شما ها ندیدن اون پیرزن کجا رفت خواهر کوک گفت ات هیچ پیر زنی از کنارمون رد نشد به کوک نگاه کردم گفتم این همون پیرزن توی فرودگاه بهمگفت کوک چیزیش نمیشه دستشو گرفتم ماجرو به کوک گفتم
۱ هفته بعد
حال کوک خب شده اروم اروم پسرمم از شک در اومده امروز روز عروسیمه لباس عروس تنمه کوک منتظرم نشسته با بچه بازی میکنه رفتم سمتشون با لبخند یقه پسر مو درست کردم گفتم پسرم تو خیلی خوشانسی عروسی مادروپدرتومیبینی رفتیم سالن عروسی وبرگشتیم خونمون
(پارت۳۰اخر)
از زبان ات
همه جلوی در اتاق عمل نشسته بودن
منم نشسته بودم داشتم گریه میکردم اون پیر زنه دوباره اومد گفت نترس کوک نمیمیره دستشو گرفتم فرار نکنه گفتم تو کی هستی بهم نگاه کرد گفت فرشته نجاتت پلک زدم دیگه نبود دستام میلرزید دکتر اومد از اتاق عمل بیرون گفت عمل کوکموفقیت امیزه بوده میبرن بخش نگاه به پسرم کردم شکه بود تموم صحنه ها رو دیده بهم گفت بابا میمیره گفتم نه میبرمت باهاش صحبت کنی وقتی کوک بهوش اومد فورا بچه رو بردم وقتی کوک حرف زد باوردکرد حال کوک خوبه کل خانوداه پیش کوک بودن گفتم شما ها ندیدن اون پیرزن کجا رفت خواهر کوک گفت ات هیچ پیر زنی از کنارمون رد نشد به کوک نگاه کردم گفتم این همون پیرزن توی فرودگاه بهمگفت کوک چیزیش نمیشه دستشو گرفتم ماجرو به کوک گفتم
۱ هفته بعد
حال کوک خب شده اروم اروم پسرمم از شک در اومده امروز روز عروسیمه لباس عروس تنمه کوک منتظرم نشسته با بچه بازی میکنه رفتم سمتشون با لبخند یقه پسر مو درست کردم گفتم پسرم تو خیلی خوشانسی عروسی مادروپدرتومیبینی رفتیم سالن عروسی وبرگشتیم خونمون
۸.۸k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.