فیک کوک عشق سر سخت من
فیک کوک عشق سر سخت من
( پارت۲۹)
از زبان کوک
گفتم میا برات توی امریکا خونه گرفتم بلیط برای امشب گرفتم تو برو امریکا لبخند زد گفت باشه
۱ هفته بعد
از زبان ات
میا هم رفت با کمک مشاور به پسرم گفتم باباش کوک الان یه خونه گرفتیم ۳ نفر زندگی میکنیم هفته بعدم عروسیمه یه مهمونی خانوادگی گرفتم درحال حرف زدن با خواهر کوک بودم کوک هم داشت بابچه بازی میکرد میا بااسلحه اومد سمتم گفت ات گفتم میاتو اینجا همه میگفتن میا خطر داره گفت ات گریه اش گرفت گفت تو همه چیزو بهم زدی پس باید بمیری گفتم میا اروم باش بلند داد زد خفه شو خواهرم مرد من کوک رو دوست داشتم چشماش روبست تفنگ رو فشار داد چشمامو بستم داد زدم نه صدای شلیک اومد وقتی چشمامو باز کردم کوک افتاده بود
از زبان کوک
دیدم میا با اصلحه به سمت ات گرفته اصلحه رو فشار داد رفتم جلوی ات تیر به من خورد
از زبان ات
وقتی کوک رو اونطوری دیدم گفتم یکی زنک بزنه به انبولانس رفتم از موها میا گرفتم انداختمش توی استخر انقدر زدمش صورتش غرق خون بود پلیس اومد میارو از دستم نجات دادم به خودم اومدم انبولانس اومده کوک رو هم برده بودن همه هم رفته بودن
پسرم منو نگاه میکرد که چطوری دارم میا رو میزنم دست پسر مو گرفتم با لباس خیلس رفتم بیمارستان
( پارت۲۹)
از زبان کوک
گفتم میا برات توی امریکا خونه گرفتم بلیط برای امشب گرفتم تو برو امریکا لبخند زد گفت باشه
۱ هفته بعد
از زبان ات
میا هم رفت با کمک مشاور به پسرم گفتم باباش کوک الان یه خونه گرفتیم ۳ نفر زندگی میکنیم هفته بعدم عروسیمه یه مهمونی خانوادگی گرفتم درحال حرف زدن با خواهر کوک بودم کوک هم داشت بابچه بازی میکرد میا بااسلحه اومد سمتم گفت ات گفتم میاتو اینجا همه میگفتن میا خطر داره گفت ات گریه اش گرفت گفت تو همه چیزو بهم زدی پس باید بمیری گفتم میا اروم باش بلند داد زد خفه شو خواهرم مرد من کوک رو دوست داشتم چشماش روبست تفنگ رو فشار داد چشمامو بستم داد زدم نه صدای شلیک اومد وقتی چشمامو باز کردم کوک افتاده بود
از زبان کوک
دیدم میا با اصلحه به سمت ات گرفته اصلحه رو فشار داد رفتم جلوی ات تیر به من خورد
از زبان ات
وقتی کوک رو اونطوری دیدم گفتم یکی زنک بزنه به انبولانس رفتم از موها میا گرفتم انداختمش توی استخر انقدر زدمش صورتش غرق خون بود پلیس اومد میارو از دستم نجات دادم به خودم اومدم انبولانس اومده کوک رو هم برده بودن همه هم رفته بودن
پسرم منو نگاه میکرد که چطوری دارم میا رو میزنم دست پسر مو گرفتم با لباس خیلس رفتم بیمارستان
۱۰.۷k
۳۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.