[part2]
[part2]
{بهت نمی بازم}
& میری توی جشن و به تهیونگ نزدیک میشی و بعد منتظر میمونی تا یه آتو ازش بگیری
باشه
& فعلا
ات گوشی رو قطع کرد
فردا صبح.
ویو تهیونگ
امروز از خواب پا شدم کار های مربوطه رو انجام دادم و رفتم باند شب قبل شام برگشتم عمارت و لباس هام رو عوض کردم
ویو ات
امروز از خواب پا شدم کار های مربوطه رو انجام دادم و رفتم باند پیش عموم باهم رفتیم به مافیا های دشمن حمله کردیم و خب طبیعیه پیروز شیم رفتم خونه آرایش کردم و لباس هام رو پوشیدم و مو هام رو مدل دادم (عکس لباس و آرایش و مدل مو رو میزارم)
∆پرش زمانی به جشن∆
💎: لینا و عموش وقتی وارد جشن شدن از قبل تهیونگ اونجا بود
× دختر میدونی که یه روز از فرصتت گذشت هواست رو جمع کن (در گوش ات)
سرت به کار خودت باشه(آروم زمزمه کرد)
ویو تهیونگ
با جونگکوک داشتم صحبت میکردم که ات و عموش وارد جشن شدن ات خوشگل شده بود آخ چی دارم میگم ات منو نمیشناسه و تا حالا منو ندیده البته دیشب درباره ام کلی تحقیق کرده و الان امادست که بیاد سراغم منتظرتم ات
ویو ات
وقتی وارد جشن شدیم من چشم چشم کردم که تهیونگ رو پیدا کنم که دیدم داره بهم نگاه میکنه اعتراف می کنم که جذاب تر از عکسشه ولی اول جیمین رو پیدا کردم رفتم سمتش گفتم
خب باید از کجا شروع کنم؟
& نمیدونم خیلی عادی سمتش میری و باهاش هم صحبت میشی بقیه اش خوش درست میشی
مردک عوضی منو توی چه مخمسه ای انداخت(عموش رو میگه)
& تو کارت درسته نگران نباش
استرس ندارم و میدونم که کارم درسته
& (خنده)
آها راستی لینا اومده؟
& اینا ؟ بیخیال اینجا جای مافیا هاست
آه راس میگی من میرم توی حیاط
& باشه برو
💎: اینم بگم که لینا دختریه که جیمین دوستش داره:-D
ویو ات
رفته بودم توی حیاط تا یه هوایی تازه کنم توی افکارم غرق شده بودم که احساس کردم دستی کمرم رو گرفت بدون فکر که کی باشه دستش رو پیچوندم و پشت کمرش سفت گرفتم تا صورتش رو دیدم دستشو ول کردم
# اییی اییی
آها تویی
# منو میشناسی؟
اره من هرکسی که توی این جشن شرکت کرده رو میشناسم
# خبببب؟
جناب جئون جونگکوک حد و مرز خودت رو بدون
# باشه باشه خانم پارک ات فکر کردم شما هم مثل بقیه ی دخترایی
الان دختری جز من توی این جشن میبینی
# اره اوناهاش
منظورت انجوماعه خوبه به انجوما ها هم راضی هستی
# هی(اخم کوتاه و با خنده ی ات خندید)
\ادامه دارد/
{بهت نمی بازم}
& میری توی جشن و به تهیونگ نزدیک میشی و بعد منتظر میمونی تا یه آتو ازش بگیری
باشه
& فعلا
ات گوشی رو قطع کرد
فردا صبح.
ویو تهیونگ
امروز از خواب پا شدم کار های مربوطه رو انجام دادم و رفتم باند شب قبل شام برگشتم عمارت و لباس هام رو عوض کردم
ویو ات
امروز از خواب پا شدم کار های مربوطه رو انجام دادم و رفتم باند پیش عموم باهم رفتیم به مافیا های دشمن حمله کردیم و خب طبیعیه پیروز شیم رفتم خونه آرایش کردم و لباس هام رو پوشیدم و مو هام رو مدل دادم (عکس لباس و آرایش و مدل مو رو میزارم)
∆پرش زمانی به جشن∆
💎: لینا و عموش وقتی وارد جشن شدن از قبل تهیونگ اونجا بود
× دختر میدونی که یه روز از فرصتت گذشت هواست رو جمع کن (در گوش ات)
سرت به کار خودت باشه(آروم زمزمه کرد)
ویو تهیونگ
با جونگکوک داشتم صحبت میکردم که ات و عموش وارد جشن شدن ات خوشگل شده بود آخ چی دارم میگم ات منو نمیشناسه و تا حالا منو ندیده البته دیشب درباره ام کلی تحقیق کرده و الان امادست که بیاد سراغم منتظرتم ات
ویو ات
وقتی وارد جشن شدیم من چشم چشم کردم که تهیونگ رو پیدا کنم که دیدم داره بهم نگاه میکنه اعتراف می کنم که جذاب تر از عکسشه ولی اول جیمین رو پیدا کردم رفتم سمتش گفتم
خب باید از کجا شروع کنم؟
& نمیدونم خیلی عادی سمتش میری و باهاش هم صحبت میشی بقیه اش خوش درست میشی
مردک عوضی منو توی چه مخمسه ای انداخت(عموش رو میگه)
& تو کارت درسته نگران نباش
استرس ندارم و میدونم که کارم درسته
& (خنده)
آها راستی لینا اومده؟
& اینا ؟ بیخیال اینجا جای مافیا هاست
آه راس میگی من میرم توی حیاط
& باشه برو
💎: اینم بگم که لینا دختریه که جیمین دوستش داره:-D
ویو ات
رفته بودم توی حیاط تا یه هوایی تازه کنم توی افکارم غرق شده بودم که احساس کردم دستی کمرم رو گرفت بدون فکر که کی باشه دستش رو پیچوندم و پشت کمرش سفت گرفتم تا صورتش رو دیدم دستشو ول کردم
# اییی اییی
آها تویی
# منو میشناسی؟
اره من هرکسی که توی این جشن شرکت کرده رو میشناسم
# خبببب؟
جناب جئون جونگکوک حد و مرز خودت رو بدون
# باشه باشه خانم پارک ات فکر کردم شما هم مثل بقیه ی دخترایی
الان دختری جز من توی این جشن میبینی
# اره اوناهاش
منظورت انجوماعه خوبه به انجوما ها هم راضی هستی
# هی(اخم کوتاه و با خنده ی ات خندید)
\ادامه دارد/
۲.۴k
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.