پرستار بچم پارت ۳۳
کوک:یاد بگیر با چیزایی که مال منه شوخی نکنی
ات:باش
کوک:زنیکه خوشمزه
ات:مرتیکه هات
و دوتامون خندیدیم همونطور که بغل کوک بودم بردم سمت تخت و گذاشتم و اومد روم
کوک:میخوام ببینمش
ات:چیو؟
کوک:اونایی که این زیر قایم کردی
ات:هی نه الان ، من برم یه دوش بگیرم بیام
کوک: منم میام
ات: کوک ما دیشب به همدیگه اعتراف کردیم فکر نیمکنی یکم سرعتت بالاس؟
کوک:باش پس
ات:ووییی مرسی خرگوش
کوک:هی من خرگوش نیستم
ات:معلومه
ویو ات: رفتم توی حموم لباس زیرام رو در اوردم و نشستم توی وان سرم رو به لبه ی وان تکیه دادم که صدای باز شدن در اومد کوک بود نشست توی آب منم که لخت دیگه چی بدتر
ات:کوک گفتم نیا
کوک:اولا اینجا خونه خودمه دوما تو هم مال منی هر کاری دلم بخواد میکنم
ات:من آخ....
دوباره بوسیدم همیشه همین کارو میکنه روس بدنم خیمه زد (توی حموم آخه خواهرم😐) الان دیگه هیچی مانعش نبود بعد چند مین ازم حدت شد و موهای توی صورتم رو کنار زد ...
کوک:بیا بشین
ات:من که نشستم
کوک:اونجا نه اینجا*اشاره به پاهاش *
ات:کوکی *خنده*
نشستم روی پاهاش و اونم داشت موهام رو می شست حس میکردم یه چیزی داره زیرم بزرگ میشه به کوک نگاه کردم عرق داشت فکر کنم چون حموم گرمه اینجوریه
ات:کوک حالت خوبه؟
کوک:نو
ات:میخوای بریم بیرون؟
کوک:معلومه که نه فقد از شدت هات بودن تو اینجوری شدم*پوزخند *
ات:کوک اگه به اون فکر میکنی ...من هنوز امادگیشو ندارم لطفا
کوک: چرا بیبی من؟
ات:من باکرم و خب... ما همین دیشب بهم اعتراف کردیم یکم زوده لطفا
کوک:باشه پس یکم صبر میکنم
ویو ات: حموم تموم شد حوله رو دور بدنم پیچیدم در کمدم رو باز کردم... خواستم لباس بپوشم که گوشیم زنگ خورد..
ات:او مامان سلام
م.ا: سلام دخترم خوبی کجایی؟
ات:خوبم خونه ی رئیسمم
کوک:چرا رئیس؟*اروم*
م.ا: میگم داریم میریم پیک نیک میلی خیلی وقته با هم بیرون نرفتیم
ات:باش
کوک:زنیکه خوشمزه
ات:مرتیکه هات
و دوتامون خندیدیم همونطور که بغل کوک بودم بردم سمت تخت و گذاشتم و اومد روم
کوک:میخوام ببینمش
ات:چیو؟
کوک:اونایی که این زیر قایم کردی
ات:هی نه الان ، من برم یه دوش بگیرم بیام
کوک: منم میام
ات: کوک ما دیشب به همدیگه اعتراف کردیم فکر نیمکنی یکم سرعتت بالاس؟
کوک:باش پس
ات:ووییی مرسی خرگوش
کوک:هی من خرگوش نیستم
ات:معلومه
ویو ات: رفتم توی حموم لباس زیرام رو در اوردم و نشستم توی وان سرم رو به لبه ی وان تکیه دادم که صدای باز شدن در اومد کوک بود نشست توی آب منم که لخت دیگه چی بدتر
ات:کوک گفتم نیا
کوک:اولا اینجا خونه خودمه دوما تو هم مال منی هر کاری دلم بخواد میکنم
ات:من آخ....
دوباره بوسیدم همیشه همین کارو میکنه روس بدنم خیمه زد (توی حموم آخه خواهرم😐) الان دیگه هیچی مانعش نبود بعد چند مین ازم حدت شد و موهای توی صورتم رو کنار زد ...
کوک:بیا بشین
ات:من که نشستم
کوک:اونجا نه اینجا*اشاره به پاهاش *
ات:کوکی *خنده*
نشستم روی پاهاش و اونم داشت موهام رو می شست حس میکردم یه چیزی داره زیرم بزرگ میشه به کوک نگاه کردم عرق داشت فکر کنم چون حموم گرمه اینجوریه
ات:کوک حالت خوبه؟
کوک:نو
ات:میخوای بریم بیرون؟
کوک:معلومه که نه فقد از شدت هات بودن تو اینجوری شدم*پوزخند *
ات:کوک اگه به اون فکر میکنی ...من هنوز امادگیشو ندارم لطفا
کوک: چرا بیبی من؟
ات:من باکرم و خب... ما همین دیشب بهم اعتراف کردیم یکم زوده لطفا
کوک:باشه پس یکم صبر میکنم
ویو ات: حموم تموم شد حوله رو دور بدنم پیچیدم در کمدم رو باز کردم... خواستم لباس بپوشم که گوشیم زنگ خورد..
ات:او مامان سلام
م.ا: سلام دخترم خوبی کجایی؟
ات:خوبم خونه ی رئیسمم
کوک:چرا رئیس؟*اروم*
م.ا: میگم داریم میریم پیک نیک میلی خیلی وقته با هم بیرون نرفتیم
۵۱.۲k
۲۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.