پارت 5 فصل 2 دزد پنهان
پارت 5 فصل 2 دزد پنهان
تا خواست بیاد سمتم برگشتم طرفش
ا/ت : هیچی
شلوارو با دستم نگه داشته بودم بهم خندید آخه به چی میخندی شلوار تو گشاده به من چه
ا/ت : به چی میخندی
اینو که گفتم خندش بیشتر شد
جین : خیلی باحال شدی
ا/ت : ع نبابا
جین : آره
منم خندم گرفته بود ولی باید میرفتم پایین رفتم سمت در که برم بیرون یهو جلوم سبز شد
جین : کجا
باید بهش دروغ میگفتم
ا/ت : میخوام برم آب بخورم
جین : نمیخواد خودم برات میارم
ا/ت : نه خودم میرم
جین : نمیشه نمیتونی بری بیرون
ا/ت : اونوقت چرا؟
جین : چون نمیشه یه وقت میری بیرون از خونه و...
ا/ت : نمیرم بزار برم پایین تو پذیرایی
جین : نه
ا/ت : گفتم برو کنار
جین : نمیرم
یهو رفت بیرون و درو بست به در میزدم
ا/ت : هی درو باز کن با تو بودم گفتم درو باز کن
اه به خشکی شانس آخه این چه وضعشه
رفتم نشستم رو تخت و کش شلوارشو تنگ تر کردم حالا اندازه شد بعد از یه ربع درو باز کرد سریع رفتم سمت در دستش یه لیوان آب بود
جین : بیا آب
ا/ت : مرسی ولی خودم میرفتم
بهم پوکر نگاه کرد
جین : بعدم بری سمت در و آره دیگه
ا/ت : نمیخواستم برم سمت در
جین : تو راست میگی
ا/ت : خب معلومه
جین : میبینم که شلوارو هم درست کردی
ناخواسته نگام رفت سمت شلوار
ا/ت : آره درست کردمش
جین : خوبه شبت بخیر
اومد و گونمو بوسید و سریع رفت بیرون و درو قفل کرد حالا چرا درو قفل میکنی یکم از آب خوردم و و نشستم رو تخت چراغارو خاموش کردم همجا تاریک بود یه نیم ساعتی صبر کردم و نخوابیدم اتاقو گشتم که شاید یه چیزی باشه هیچی پیدا نکردم یاد سنجاق روی سرم افتادم چون یه دزد بودم همیشه این سنجاقا روی سرم بود خب احتمال اینکه یه دزد توی یه اتاقی که درش قفله بیوفته خیلی زیاده درشون اوردم عجیبه بعد از اون همه اتفاق هنوزم رو سرمه رفتم سمت در زیاد از این کارا کردم بلد بودم باهاش کار کنم
بعد از 5 دقیقه ور رفتن با قفل ، در باز شد با نوک پاهام راه میرفتم رفتم سمت در اتاقش بازش کردم خیلی آروم داخلو نگاه کردم خواب بود دوباره درو بستم و رفتم طبقه پایین
تا ببینم پدر جین رفته یا نه درو باز کردم دیدم جلوی در نشسته و داره گریه میکنه تا منو دید پاشد و خواست بیاد طرفم که دستمو گرفتم جلوش
ا/ت : نیا جلو نیا
پدر جین : باشه نمیام
ا/ت : چرا نرفتی ؟
پدر جین : میخواستم پسرمو ببینم
ا/ت : پسرت نمیخواد تورو ببینه متوجه این هستی دیگه؟
پدر جین : درسته همش تقصیر توعه اگه تو نبودی اون الان منو دوست داشت
شدت اشکاش بیشتر شد یهو دستشو گزاشت رو قلبش و داشت میوفتاد زمین که گرفتمش
بیهوش شد نمیدونستم چیکار کنم من نمیتونستم زنگ بزنم به بیمارستان باید به جین بگم پدرشو آروم گزاشتم رو زمین و رفتم تا به جین خبر بدم
پدر جین ویو
باید این دو تا رو هو جوری که شده بیارم به خونه خودم تا جلو چشمم باشن و بتونم کاری کنم از هم جدا بشن جلوی در منتظر بودم که صدای در اومد خودمو زدم به گریه کردن از بچگی بازیگر حرفه ای بودم باهم بحث کردیم که خودمو زدم به بیهوش شدن اومد و منو گرفت بعدم ولم کرد و رفت داخل امیدوارم ولم نکرده باشه یه لحظه چشمامو باز کردم ببینم چی شده که پسرمو دیدم
ا/ت ویو
رفتم بالا در اتاقشو باز کردم و رفتم بالا سرش صداش کردم
ا/ت : جین.. جین پاشو
جین : چشیده
ا/ت : پاشو
جین : تو چجوری از اون اتاق اومدی بیرون
ا/ت : اینا رو ول کن بابات بابات
جین : بابام چی چیشده
ا/ت : بابات بیهوش شد پایین
سریع پاشد و رفت پایین پشت سرش رفتم
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
تا خواست بیاد سمتم برگشتم طرفش
ا/ت : هیچی
شلوارو با دستم نگه داشته بودم بهم خندید آخه به چی میخندی شلوار تو گشاده به من چه
ا/ت : به چی میخندی
اینو که گفتم خندش بیشتر شد
جین : خیلی باحال شدی
ا/ت : ع نبابا
جین : آره
منم خندم گرفته بود ولی باید میرفتم پایین رفتم سمت در که برم بیرون یهو جلوم سبز شد
جین : کجا
باید بهش دروغ میگفتم
ا/ت : میخوام برم آب بخورم
جین : نمیخواد خودم برات میارم
ا/ت : نه خودم میرم
جین : نمیشه نمیتونی بری بیرون
ا/ت : اونوقت چرا؟
جین : چون نمیشه یه وقت میری بیرون از خونه و...
ا/ت : نمیرم بزار برم پایین تو پذیرایی
جین : نه
ا/ت : گفتم برو کنار
جین : نمیرم
یهو رفت بیرون و درو بست به در میزدم
ا/ت : هی درو باز کن با تو بودم گفتم درو باز کن
اه به خشکی شانس آخه این چه وضعشه
رفتم نشستم رو تخت و کش شلوارشو تنگ تر کردم حالا اندازه شد بعد از یه ربع درو باز کرد سریع رفتم سمت در دستش یه لیوان آب بود
جین : بیا آب
ا/ت : مرسی ولی خودم میرفتم
بهم پوکر نگاه کرد
جین : بعدم بری سمت در و آره دیگه
ا/ت : نمیخواستم برم سمت در
جین : تو راست میگی
ا/ت : خب معلومه
جین : میبینم که شلوارو هم درست کردی
ناخواسته نگام رفت سمت شلوار
ا/ت : آره درست کردمش
جین : خوبه شبت بخیر
اومد و گونمو بوسید و سریع رفت بیرون و درو قفل کرد حالا چرا درو قفل میکنی یکم از آب خوردم و و نشستم رو تخت چراغارو خاموش کردم همجا تاریک بود یه نیم ساعتی صبر کردم و نخوابیدم اتاقو گشتم که شاید یه چیزی باشه هیچی پیدا نکردم یاد سنجاق روی سرم افتادم چون یه دزد بودم همیشه این سنجاقا روی سرم بود خب احتمال اینکه یه دزد توی یه اتاقی که درش قفله بیوفته خیلی زیاده درشون اوردم عجیبه بعد از اون همه اتفاق هنوزم رو سرمه رفتم سمت در زیاد از این کارا کردم بلد بودم باهاش کار کنم
بعد از 5 دقیقه ور رفتن با قفل ، در باز شد با نوک پاهام راه میرفتم رفتم سمت در اتاقش بازش کردم خیلی آروم داخلو نگاه کردم خواب بود دوباره درو بستم و رفتم طبقه پایین
تا ببینم پدر جین رفته یا نه درو باز کردم دیدم جلوی در نشسته و داره گریه میکنه تا منو دید پاشد و خواست بیاد طرفم که دستمو گرفتم جلوش
ا/ت : نیا جلو نیا
پدر جین : باشه نمیام
ا/ت : چرا نرفتی ؟
پدر جین : میخواستم پسرمو ببینم
ا/ت : پسرت نمیخواد تورو ببینه متوجه این هستی دیگه؟
پدر جین : درسته همش تقصیر توعه اگه تو نبودی اون الان منو دوست داشت
شدت اشکاش بیشتر شد یهو دستشو گزاشت رو قلبش و داشت میوفتاد زمین که گرفتمش
بیهوش شد نمیدونستم چیکار کنم من نمیتونستم زنگ بزنم به بیمارستان باید به جین بگم پدرشو آروم گزاشتم رو زمین و رفتم تا به جین خبر بدم
پدر جین ویو
باید این دو تا رو هو جوری که شده بیارم به خونه خودم تا جلو چشمم باشن و بتونم کاری کنم از هم جدا بشن جلوی در منتظر بودم که صدای در اومد خودمو زدم به گریه کردن از بچگی بازیگر حرفه ای بودم باهم بحث کردیم که خودمو زدم به بیهوش شدن اومد و منو گرفت بعدم ولم کرد و رفت داخل امیدوارم ولم نکرده باشه یه لحظه چشمامو باز کردم ببینم چی شده که پسرمو دیدم
ا/ت ویو
رفتم بالا در اتاقشو باز کردم و رفتم بالا سرش صداش کردم
ا/ت : جین.. جین پاشو
جین : چشیده
ا/ت : پاشو
جین : تو چجوری از اون اتاق اومدی بیرون
ا/ت : اینا رو ول کن بابات بابات
جین : بابام چی چیشده
ا/ت : بابات بیهوش شد پایین
سریع پاشد و رفت پایین پشت سرش رفتم
امیدوارم دوست داشته باشید 🌊💙
اگه میشه لایک کنید و کامنت بزارید 🌻💓
اگه درخواستی دارید بگید 🫂(◍•ᴗ•◍)
۱۳۷.۰k
۱۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.