عشق سیاه و سفید p13
عشق سیاه و سفید p13
همونجا با صدای خیلی بلند گریه میکردم ...هق....هق
خانم چو سریع اومد سمتم و منو گرفت تو بغل خودش و کلی گریه کردم و گفتم:خانم چو من میخام برم از این خونه توروخدا شما مثل مادر منین (با گریه های بلند)
خانم چو :عزیزم اروم باش همه چی خوب میشه زندگی همیشه دو رو داره یکی سیاه یکی سفید شاید الان زندگیت سیاه باشه ولی روی سفیدشو میبینی و پشیمون نمیشی
با این حرفاش اروم شدم و بلند شدم اشک هامو پاک کردم
سونگ مین :من مامان ندارم میشه شما جای مامان من باشین تا باهاتون دردو دل کنم
خانم چو:صدرصد عزیزم من هم جای مامان جونگ کوک بودم مامان توهم هستم از این به بعد هرکی اذیتت کرد به من بگو قربون اشک هات برم من
سونگ مین :خیلی ممنونم ازت مامان (دوباره گریه هام شروع شد مثل ابر بهاری اشک میریختم)
خانم چو رو بغل کردم و از پرسیدم:خانم چو ماشین لباس شویی کجاست من چندتا لباس دارم بریزم توش
خانم چو:بزار من انجام میدم برات
سونگ مین:ن ن خودم انجام میدم فقط بهم نشون بدین کجاست
خانم چو :اونجاست عزیزم کنار اون اتاقی که درش مشکیه
نگاهم به اون در افتاد همون دری بود که توش باید جون میدادم
ازش تشکر کردم و رفتم بالا که لباسامو بردارم دیدم جونگ کوک روی پله ها نشسته بود و دستشو رو سرش بود و سرشو انداخته بود و به حرفای ما گوش میداد خاستم بدون هیچ ریکشنی ازش رد شم که سکوت بینمون شکست
جونگ کوک:لی سونگ تو مامان و باباتو از دست دادی
سونگ مین :مهمه برات فکر نمیکنم به تو ربطی داشته باشه (همینجور اشک از چشمام میچکید )
جونگ کوک:متاسفم
با این حرفش جا خوردم ولی محلش ندادم و با گریه رفتم بالا تو اتاق درو بستم و کلی گریه کردم دوباره همه خاطرات با مامان و بابام میومد جلوم
.......
سونگ مین دخترم مواظب باش پاهات زخم نشه رو زمین نیوفتی
سونگ مین (کوچولو):باشه مامان حواسم هست
اخ مامان (با گریه )پاهام زخم شده
مامان:اخ من بگردم دورت مامان جان چیزی نشده یه زخم کوچیکه
......
تموم این خاطرات اومدن جلو چشمم و بیشتر گریه میکرد
همونجا با صدای خیلی بلند گریه میکردم ...هق....هق
خانم چو سریع اومد سمتم و منو گرفت تو بغل خودش و کلی گریه کردم و گفتم:خانم چو من میخام برم از این خونه توروخدا شما مثل مادر منین (با گریه های بلند)
خانم چو :عزیزم اروم باش همه چی خوب میشه زندگی همیشه دو رو داره یکی سیاه یکی سفید شاید الان زندگیت سیاه باشه ولی روی سفیدشو میبینی و پشیمون نمیشی
با این حرفاش اروم شدم و بلند شدم اشک هامو پاک کردم
سونگ مین :من مامان ندارم میشه شما جای مامان من باشین تا باهاتون دردو دل کنم
خانم چو:صدرصد عزیزم من هم جای مامان جونگ کوک بودم مامان توهم هستم از این به بعد هرکی اذیتت کرد به من بگو قربون اشک هات برم من
سونگ مین :خیلی ممنونم ازت مامان (دوباره گریه هام شروع شد مثل ابر بهاری اشک میریختم)
خانم چو رو بغل کردم و از پرسیدم:خانم چو ماشین لباس شویی کجاست من چندتا لباس دارم بریزم توش
خانم چو:بزار من انجام میدم برات
سونگ مین:ن ن خودم انجام میدم فقط بهم نشون بدین کجاست
خانم چو :اونجاست عزیزم کنار اون اتاقی که درش مشکیه
نگاهم به اون در افتاد همون دری بود که توش باید جون میدادم
ازش تشکر کردم و رفتم بالا که لباسامو بردارم دیدم جونگ کوک روی پله ها نشسته بود و دستشو رو سرش بود و سرشو انداخته بود و به حرفای ما گوش میداد خاستم بدون هیچ ریکشنی ازش رد شم که سکوت بینمون شکست
جونگ کوک:لی سونگ تو مامان و باباتو از دست دادی
سونگ مین :مهمه برات فکر نمیکنم به تو ربطی داشته باشه (همینجور اشک از چشمام میچکید )
جونگ کوک:متاسفم
با این حرفش جا خوردم ولی محلش ندادم و با گریه رفتم بالا تو اتاق درو بستم و کلی گریه کردم دوباره همه خاطرات با مامان و بابام میومد جلوم
.......
سونگ مین دخترم مواظب باش پاهات زخم نشه رو زمین نیوفتی
سونگ مین (کوچولو):باشه مامان حواسم هست
اخ مامان (با گریه )پاهام زخم شده
مامان:اخ من بگردم دورت مامان جان چیزی نشده یه زخم کوچیکه
......
تموم این خاطرات اومدن جلو چشمم و بیشتر گریه میکرد
۴۷.۳k
۲۷ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.