مروارید آبی

مروارید آبی
Part ⁷⁰
_لانا من قدرت عشق و دستکم نمیگیرم...
ولی میترسم.. میترسم دختره ازدواج کرده باشع
+کوک اونا فقط یه شایعه بوددد
خواهش میکنم کوک
ویو کوک
لانا بد نمیگفت... منم دوست داشتم جیمین با یوجین(اسم دختره) ازدواج کنه... ولی خب.. ته دلم میگفت نمیشه..
شماره رو دادم به لانا
+ممنونممممممم(خوشحال)
_نیستی
+چراااا هستممم
_ پس جایزه بده (چشمک)
+اه اه
ویو لانا
وقتی شماره رو گرفتم داشتم سناریو های قشنگی تو ذهنم میساختم وقتی به یه جایی رسید تو ذهنم گفتم اه اه که دیدم کوک خیلی عصبی داره نگام میکنه... اخ فکر کنم بلند گفتم
_ که اینطوررر (حرصی عصبی)
+چیشدهههه؟
_ من گفتم بوس بده گفتی اه اه
+کوککککک به جان خودم منظورم اون نبوددددد یه سناریو جیمین و اون دختره اومد تو ذهنم گفتم اه اه اصلاااا منظورم اون نبودددد
_ از کجا بدونم داری راست میگی؟
یه ابروشو میده بالا*
ویو لانا
قشنک میدونستم که الان از دلش در نیارم بگا میرم بخاطر همین رو پنجه پاهام وایسادم و یه بوسه روی لبش گذاشتم
_ خب؟؟؟؟
+خب؟ دیگه باید چیکار کنم کوک؟
+بریم اب بازی؟
ویو لانا
میخواستم کوک و بپیچونم وقتی گفتم بریم اب بازی برگشتم پشتش و به سمت اب داشتم میرفتم که مچ دستم کشیده شد سمتش...
ویو کوک
....


#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
دیدگاه ها (۷)

مروارید آبیPart ⁷¹ویو کوک میدونستم داره فرار میکنه ولی خب چا...

مروارید آبیPart ⁷²ویو لاناوقتی نامجون و میا هم بهمون ملحق شد...

مروارید آبیPart ⁶⁹+خب دختره بهش خیانت میکنه؟_ نه دختره اصلا ...

مروارید آبیPart ⁶⁸ویو لانا بعد از غذا خوردن همگی خیلی خوشحال...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟏( یک روانی ) ویو ا.تسلام من ا.ت هستم ۱۸ سالمه به نظر خ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟖عشق مافیا چند روز بعد ویو یونا میدونم دارم به جونگ کوک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط