زوالعشق پارتهشتادوپنج مهدیهعسگری

#زوال_عشق💓 #پارت_هشتاد_و_پنج💓 #مهدیه_عسگری💓

همونجور که به اطراف نگاه میکردم گفتم:اون مرده دوستت بود؟!....
_دوست که آره ولی یه جورایی میشه گفت بیشتر شریکم...

با تعجب نگاش کردم و گفتم:شریکت؟!..._اره نصف بیشتر این رستوران ماله منه....

سری تکون دادم و دیگه چیزی نگفتم....بعد از چند دقیقه میز پر شد از غذاها و دسرهای خوشمزه و متنوع.....

از قیافه هاشون معلومه خیلی خوشمزه ان.....

ولی یه جورایی اشتهام کور بود.... چون از اینکه با اهورا اومده بودم بیرون راضی نبودم....
فقط بخاطر اینکه ناراحت نشه پیشنهادش و قبول کردم.....


خلاصه به زور یکم میگو بدون برنج خوردم و منتظر موندم غذای اهورا تموم بشه تا بریم....

غذاش که تموم شد از رستوران خارج شدیم و بعد از اینکه ماشین و برامون آوردن سوار شدیم و راه افتادیم....

جلوی خونمون نگه داشت....چون قبلا یروز ماشینم خراب بود اهورا منو رسوند و واسه همین خونمون و بلده.....

سرمو به سمتش برگردوندم و گفتم:واسه امشب ممنون....

لبخندی زد و گفت:قابلی نداشت....

از ماشین پیاده شدم که اونم بعد از تک بوقی رفت....

برگشتم که به سمت خونه برم که سیمین خانوم و دیدم که با نفرت داشت نگام میکرد....تا نگامو دید سری به نشانه تأسف تکون داد و رفت....

پووف حتما فکر کرده من امیر و بخاطر اهورا ول کردم.....

شونه ای بالا انداختم و به سمت خونه رفتم و درو با کلید باز کردم و وارد شدم و.....
دیدگاه ها (۱۳)

#زوال_عشق💕 #پارت_هشتاد_و_شیش💕 #مهدیه_عسگری💕 حتما الان ماما...

مژده مژدهبچها منتظر باشید داریم به اخرای رمان میرسیم و رمان...

#زوال_عشق🌿 #پارت_هشتاد_و_چهار🌿 #مهدیه_عسگری🌿 با تعجب و ...

#زوال_عشق💓 #پارت_هشتاد_و_سه💓 #مهدیه_عسگری💓 اهورا اومده سر ...

پارت سه.

#Gentlemans_husband#season_Third#part_294سری تکون دادم و باش...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_285+ نگران نباش لیلیدا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط