My dear criminal pاخر
My_dear_criminal pاخر
-بیا بریم بیرون من به اینا یه چیزی بگم
-همه گوش کنن
-از این به بعد خانم لیلیت هرچی بهتون گفت گوش میدین فهمیدین؟۱...هرچی خانم لیلیت بگن باید گوش کنید انگار که من دارم به شما کاری رو میگم...اگر بشنوم بی احترامی کردید...خودتون میدونید که چه اتفاقی میوفته...
-بریم...
+کجا داریم میریم
-خونه قبلیمون
+اونجا برای چی
-الان که همه چی یادم افتاده میخوام اون خونه رو دوباره ببینم
.....
-خب رسیدیم...پیاده شو
+مطمئنی؟
-آره
-این رد..
+آره...رد خون توعه....هنوز مونده
-بعد اون اتفاق چند بار اومدی اینجا
+دوبار...یه بار که برا یوجین میخواستم ماجرارو تعریف کنم یه بار هم وقتی بهم گفتن که تو خونه رو گرفتی
-حتما دوران سختی رو گذروندی...معذرت میخوام
+تو چرا معذرت میخوای تقصیر تو نبود که..همین که الان پیشمی و حافظت برگشته برام کافیه
+میخوای اون یکی خونمونم ببینیم
-قبل رفتن وایستا باید یه چیزیو بهت بدم
+چیو
-بیا بریم اتاق مخفیم....
-کجا گذاشته بودمش.. آهان ایناهاش
+چیه اون؟
-اهان این یادته یه روز رفتیم یه پاساژی تو یه ست گردنبند و دستبند و گوشواره دیدی
+آهان آره یادمه... چون بیخودی گرون بود گفتم بریم
-این همونه
+وای باورم نمیشه تو واقعا رفتی خریدیش اون موقع
-آره...حالا میتونیم بریم
....
-وای باغچمون..هنوزم گلاش خوشگلن البته تو خوشگل تری
+یااا(با خنده)
-همیشه آرزو داشتی بعد ازدواجمون بیایم اینجا ولی ۶ سال و نیم این آرزوت برآورده نشده...دلم میخواد آرزوتو برآورده کنم
(زانو زد)خانم لیلیت افتخار میدید با بنده حقیر کوان ازدواج کنید
+چی.....معلومه که نه
-چرا اونوقت
+چون من میخوام با جئون جونگکوک ازدواج کنم نه کوان سرد و خشن
-خب افتخار میدید با جئون جونگکوک ازدواج کنید؟
+بلهههه....(با ذوق)
-دستتو بده
+چقدر قشنگه
-اندازه تو قشنگ نیست
(پرش زمانی یک ماه بعد)
-هوانگ ببین موهام خوبه؟لباسم چی درسته چروک نشده؟
∆نه هیچی نشده قربان...ولی قربان شما از خانوما هم بیشتر استرس دارید
-خب معلومه روز عروسیمه اصلا من چرا باید دلیل کارامو به تو توضیح بدم ..حیف که بهترین روز زندگیمه وگرنه به حسابت میرسیدم
©خانوم جئون ا.ت دارن میان
-اومدم اومدم
+سلامم
+چی شده چرا خشکت زد
-خیلی خوشگل شدی ا.ت باورم نمیشه تو داری زنم میشی
+(با خنده) مرسی...ببینم تو داری گریه میکنی؟
-نه...تو چشمم چیزی رفته...
+باشه تو راست میگی...بریم پیش مهمونا و عاقد
-بریم
=خانم جئون ا.ت آیا مایلید با آقای جئون جونگ کوک ازدواج کنید؟
+بله
=پس مبارکههه
(جونگ کوک و ا.ت با لبخند به همدیگه نگاه کردند و درآخر همدیگر را بوسیدند)
۳ سال بعد
اون ها صاحب یک دختر کوچولو شدن و اسمش رو جیا گذاشتن
جیا:بابا میای بلیم پالککک
_اره دختر قشنگم
جیا :مامانی جونم میاد ؟
+ معلومه که میام
جیا: هولاااا
و اونها زندگی خوبی رو با هم تموم کردن
و در کنار هم پیر شدن.......
-بیا بریم بیرون من به اینا یه چیزی بگم
-همه گوش کنن
-از این به بعد خانم لیلیت هرچی بهتون گفت گوش میدین فهمیدین؟۱...هرچی خانم لیلیت بگن باید گوش کنید انگار که من دارم به شما کاری رو میگم...اگر بشنوم بی احترامی کردید...خودتون میدونید که چه اتفاقی میوفته...
-بریم...
+کجا داریم میریم
-خونه قبلیمون
+اونجا برای چی
-الان که همه چی یادم افتاده میخوام اون خونه رو دوباره ببینم
.....
-خب رسیدیم...پیاده شو
+مطمئنی؟
-آره
-این رد..
+آره...رد خون توعه....هنوز مونده
-بعد اون اتفاق چند بار اومدی اینجا
+دوبار...یه بار که برا یوجین میخواستم ماجرارو تعریف کنم یه بار هم وقتی بهم گفتن که تو خونه رو گرفتی
-حتما دوران سختی رو گذروندی...معذرت میخوام
+تو چرا معذرت میخوای تقصیر تو نبود که..همین که الان پیشمی و حافظت برگشته برام کافیه
+میخوای اون یکی خونمونم ببینیم
-قبل رفتن وایستا باید یه چیزیو بهت بدم
+چیو
-بیا بریم اتاق مخفیم....
-کجا گذاشته بودمش.. آهان ایناهاش
+چیه اون؟
-اهان این یادته یه روز رفتیم یه پاساژی تو یه ست گردنبند و دستبند و گوشواره دیدی
+آهان آره یادمه... چون بیخودی گرون بود گفتم بریم
-این همونه
+وای باورم نمیشه تو واقعا رفتی خریدیش اون موقع
-آره...حالا میتونیم بریم
....
-وای باغچمون..هنوزم گلاش خوشگلن البته تو خوشگل تری
+یااا(با خنده)
-همیشه آرزو داشتی بعد ازدواجمون بیایم اینجا ولی ۶ سال و نیم این آرزوت برآورده نشده...دلم میخواد آرزوتو برآورده کنم
(زانو زد)خانم لیلیت افتخار میدید با بنده حقیر کوان ازدواج کنید
+چی.....معلومه که نه
-چرا اونوقت
+چون من میخوام با جئون جونگکوک ازدواج کنم نه کوان سرد و خشن
-خب افتخار میدید با جئون جونگکوک ازدواج کنید؟
+بلهههه....(با ذوق)
-دستتو بده
+چقدر قشنگه
-اندازه تو قشنگ نیست
(پرش زمانی یک ماه بعد)
-هوانگ ببین موهام خوبه؟لباسم چی درسته چروک نشده؟
∆نه هیچی نشده قربان...ولی قربان شما از خانوما هم بیشتر استرس دارید
-خب معلومه روز عروسیمه اصلا من چرا باید دلیل کارامو به تو توضیح بدم ..حیف که بهترین روز زندگیمه وگرنه به حسابت میرسیدم
©خانوم جئون ا.ت دارن میان
-اومدم اومدم
+سلامم
+چی شده چرا خشکت زد
-خیلی خوشگل شدی ا.ت باورم نمیشه تو داری زنم میشی
+(با خنده) مرسی...ببینم تو داری گریه میکنی؟
-نه...تو چشمم چیزی رفته...
+باشه تو راست میگی...بریم پیش مهمونا و عاقد
-بریم
=خانم جئون ا.ت آیا مایلید با آقای جئون جونگ کوک ازدواج کنید؟
+بله
=پس مبارکههه
(جونگ کوک و ا.ت با لبخند به همدیگه نگاه کردند و درآخر همدیگر را بوسیدند)
۳ سال بعد
اون ها صاحب یک دختر کوچولو شدن و اسمش رو جیا گذاشتن
جیا:بابا میای بلیم پالککک
_اره دختر قشنگم
جیا :مامانی جونم میاد ؟
+ معلومه که میام
جیا: هولاااا
و اونها زندگی خوبی رو با هم تموم کردن
و در کنار هم پیر شدن.......
۱۲.۱k
۲۸ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.