عشق سیاه و سفیدp17
عشق سیاه و سفیدp17
جیمین:خاهش میکنم پس دیگه نگران چیزی نباش
سونگ مین:باشه ممنونم راستی از جیهوپ هم تشکر کن فک کنم خیلی باهم دوستین ن؟
جیمین:عا اره مگه میشناسیش
سونگ مین:اره دیروز تو بیمارستان دیدمش
جیمین:پس تو حالت بد بود ها چی شد که حالت بد شد
سونگ مین:دست و پام زخمی شد با شیشه از دست رفیقت
جیمین:هوف انگار اینجا خیلی بهت سخت میگذره ن ؟
سونگ مین:ن پس خوش میگذره خدا نصیب گرگ بیابون نکنه همچین کسی
جیمین(با پوزخندی کوچیک)هع ولی اخرش قشنگه
سونگ مین:به اخر نمیکشه
جیمین:یاااا هیچی نگو و فقط استراحت کن فهمیدی
سونگ مین:باشه
جیمین دیگه رفت و منم گرفتم خابیدم ....
صبح با صدای جونگ کوک که داد و بیداد میکرد بلند شدم با خودم گفتم:همه صبح ها با صدای گنجشک بلند میشن من با صدای این مرتیکه هوف
بلند شدم و از اتاق اومدم بیرون و رفتم دست و صورتمو اب زدم و اومدم تو اتاق در رو بستم که برم حمام سر گیج رفت و افتادم رو زمین که صدای در اومد یکی از خدمتکارا بود
خدمتکار:خانم،خانم در رو باز کنین حالتون خوبه
جونگ کوک:چی شده ها
خدمتکار اقا در رو باز نمیکنن انگار پشت در هستن صداشون نمیاد نکنه ....
جونگ کوک:برو اون طرف ببینم
جونگ کوک:سونگ مین در رو باز کن با توام میدونی اگه درو باز نکنی یه بلایی بدتر از دیشب سرت میارم ،پس تودم میام داخل
هنوز همه چی دور سرم میچرخید و صدای جونگ کوک تو گوشم بود خاستم در رو باز کنم که اومد داخل و و یهو افتادم تو بغلش
جونگ کوک:چته یاااا با توام، خدمتکار برو اب بیارین براش
(از زبان جونگ کوک)
رفتم در اتاقو باز کردم که دیدم یهو سونگ مین افتاد تو بغلم هرچی صداش کردم چته جوابی نداد و چشماشو بست با نگرانی به خدمتکار گفتم بره اب بیاره
تا خدمتکار رفت اب بیاره گذاشتمش رو تخت و کنارش نشستم
جیمین:خاهش میکنم پس دیگه نگران چیزی نباش
سونگ مین:باشه ممنونم راستی از جیهوپ هم تشکر کن فک کنم خیلی باهم دوستین ن؟
جیمین:عا اره مگه میشناسیش
سونگ مین:اره دیروز تو بیمارستان دیدمش
جیمین:پس تو حالت بد بود ها چی شد که حالت بد شد
سونگ مین:دست و پام زخمی شد با شیشه از دست رفیقت
جیمین:هوف انگار اینجا خیلی بهت سخت میگذره ن ؟
سونگ مین:ن پس خوش میگذره خدا نصیب گرگ بیابون نکنه همچین کسی
جیمین(با پوزخندی کوچیک)هع ولی اخرش قشنگه
سونگ مین:به اخر نمیکشه
جیمین:یاااا هیچی نگو و فقط استراحت کن فهمیدی
سونگ مین:باشه
جیمین دیگه رفت و منم گرفتم خابیدم ....
صبح با صدای جونگ کوک که داد و بیداد میکرد بلند شدم با خودم گفتم:همه صبح ها با صدای گنجشک بلند میشن من با صدای این مرتیکه هوف
بلند شدم و از اتاق اومدم بیرون و رفتم دست و صورتمو اب زدم و اومدم تو اتاق در رو بستم که برم حمام سر گیج رفت و افتادم رو زمین که صدای در اومد یکی از خدمتکارا بود
خدمتکار:خانم،خانم در رو باز کنین حالتون خوبه
جونگ کوک:چی شده ها
خدمتکار اقا در رو باز نمیکنن انگار پشت در هستن صداشون نمیاد نکنه ....
جونگ کوک:برو اون طرف ببینم
جونگ کوک:سونگ مین در رو باز کن با توام میدونی اگه درو باز نکنی یه بلایی بدتر از دیشب سرت میارم ،پس تودم میام داخل
هنوز همه چی دور سرم میچرخید و صدای جونگ کوک تو گوشم بود خاستم در رو باز کنم که اومد داخل و و یهو افتادم تو بغلش
جونگ کوک:چته یاااا با توام، خدمتکار برو اب بیارین براش
(از زبان جونگ کوک)
رفتم در اتاقو باز کردم که دیدم یهو سونگ مین افتاد تو بغلم هرچی صداش کردم چته جوابی نداد و چشماشو بست با نگرانی به خدمتکار گفتم بره اب بیاره
تا خدمتکار رفت اب بیاره گذاشتمش رو تخت و کنارش نشستم
۴۶.۶k
۲۸ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.