پارت. 12
#پارت. 12
آیدا:
خدایا چرا امروز انقد دیر گذشت، یه نگاه به ساعتم کردم ساعت 6 عصر بود، تا الانم هیچ خبری از نه آرمان بود نه هانیه و نه حسام
نیم ساعت بعد:
با خستگی بلاخره رسیدم خونه، بدون اینکه لباس عوض کنم رفتم رو تخت گرم و نرممو خوابیدم،
با احساس تشنگی از خواب بلند شدم، ساعتو که نگاه کردم نزدیکای 12 شب بود، رفتم اب خوردم ولی هرکاری کردم خوابم نبرد، تصمیم گرفتم یه فیلم ترسناک ببینم بعد بخوابم، تقریبا بیشتر فیلم ترسناکارو دیده بودم، این فیلمیم که الان دارم نگاش میکنم و قرار بود با هانیه نگاه کنم که به لطف خودش و خدا قهریم
نزدیکای 2 صبح بود که بلاخره خوابم گرفت و روی همون کاناپه خوابم برد
یه 20 دقیقه ای میشد که خوابم برده بود که گوشیم زنگ خورد
وقتی صدای زنگ گوشی رو شنیدم خیلی نگران شدم اخه این وقت شب کیه زنگ میزنه
با گیجی تلفنو برداشتم
بله؟
هیچ صدایی نیومد
گفتم
بفرمایید ؟ شما کاری با من دارید؟؟
صدای نفس کشیدن میومد مثل همین فیلم ترسناکا هستن زنگ میزنن به یارو حرف نمیزنن حالا فکر کن اخرای شب این جوری بشی، یکی بهت زنگ بزنه حرفم نزنه
گفتم:
اقا یا خانم محترم لطفا کارتونو بگید مزاحم نشید
بعد 5،6 ثانیه با صدای بمو و کلفتی گفت:
مرکز پخش چراغ نفتی؟؟
گفتم:
جاااان؟؟؟؟
دوباره با همون صداش گفت:
خانم مگه ناشنوایی داری، میگم مرکز پخش چراغ نفتی؟؟
گفتم:
آقا چی داری میگی مرکز پخش چراغ نفتی دیگه چیه
گفت:
شماره ترو به یه بنده خدایی که خیلی جذابو خوشتیپه دادن گفتن مرکز پخش چراغ نفتی داری
گفتم:
شما؟؟
گفت واقعا نفهمیدی کی جذابو خوشتیپه!
گفتم:
چرا خودم یکی ام هست شبیه میمونه
از اینجا به بعدش فهمیده بودم آرمانه اخه کی میاد بگه فلانی رو میشناسی جذاب باشه
گفت:
کی.؟
گفتم:
میمونرو میگی؟
گفت
اره
گفتم پاشو خودتو تو آینه نگاه کن میفهمی کیه، اگ باز نفهمیدی اسمشو بزار بگم
و اون میمون کسی نیست جزززز آرمااانننن میرزاااییییی یوهووووو
صدای حرصی نفس کشیدنشو قشنگ میتونستی بشنوی
گفتم
خب اقای میمون خود شیفته شبتون بخیر
بدون اینکه اجازه بدم حرفی بزنه قطع کردم روش
آیدا:
خدایا چرا امروز انقد دیر گذشت، یه نگاه به ساعتم کردم ساعت 6 عصر بود، تا الانم هیچ خبری از نه آرمان بود نه هانیه و نه حسام
نیم ساعت بعد:
با خستگی بلاخره رسیدم خونه، بدون اینکه لباس عوض کنم رفتم رو تخت گرم و نرممو خوابیدم،
با احساس تشنگی از خواب بلند شدم، ساعتو که نگاه کردم نزدیکای 12 شب بود، رفتم اب خوردم ولی هرکاری کردم خوابم نبرد، تصمیم گرفتم یه فیلم ترسناک ببینم بعد بخوابم، تقریبا بیشتر فیلم ترسناکارو دیده بودم، این فیلمیم که الان دارم نگاش میکنم و قرار بود با هانیه نگاه کنم که به لطف خودش و خدا قهریم
نزدیکای 2 صبح بود که بلاخره خوابم گرفت و روی همون کاناپه خوابم برد
یه 20 دقیقه ای میشد که خوابم برده بود که گوشیم زنگ خورد
وقتی صدای زنگ گوشی رو شنیدم خیلی نگران شدم اخه این وقت شب کیه زنگ میزنه
با گیجی تلفنو برداشتم
بله؟
هیچ صدایی نیومد
گفتم
بفرمایید ؟ شما کاری با من دارید؟؟
صدای نفس کشیدن میومد مثل همین فیلم ترسناکا هستن زنگ میزنن به یارو حرف نمیزنن حالا فکر کن اخرای شب این جوری بشی، یکی بهت زنگ بزنه حرفم نزنه
گفتم:
اقا یا خانم محترم لطفا کارتونو بگید مزاحم نشید
بعد 5،6 ثانیه با صدای بمو و کلفتی گفت:
مرکز پخش چراغ نفتی؟؟
گفتم:
جاااان؟؟؟؟
دوباره با همون صداش گفت:
خانم مگه ناشنوایی داری، میگم مرکز پخش چراغ نفتی؟؟
گفتم:
آقا چی داری میگی مرکز پخش چراغ نفتی دیگه چیه
گفت:
شماره ترو به یه بنده خدایی که خیلی جذابو خوشتیپه دادن گفتن مرکز پخش چراغ نفتی داری
گفتم:
شما؟؟
گفت واقعا نفهمیدی کی جذابو خوشتیپه!
گفتم:
چرا خودم یکی ام هست شبیه میمونه
از اینجا به بعدش فهمیده بودم آرمانه اخه کی میاد بگه فلانی رو میشناسی جذاب باشه
گفت:
کی.؟
گفتم:
میمونرو میگی؟
گفت
اره
گفتم پاشو خودتو تو آینه نگاه کن میفهمی کیه، اگ باز نفهمیدی اسمشو بزار بگم
و اون میمون کسی نیست جزززز آرمااانننن میرزاااییییی یوهووووو
صدای حرصی نفس کشیدنشو قشنگ میتونستی بشنوی
گفتم
خب اقای میمون خود شیفته شبتون بخیر
بدون اینکه اجازه بدم حرفی بزنه قطع کردم روش
۲.۲k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.