پارت ۲۲ زندگی جونگمه
پارت ۲۲ زندگی جونگمه
جونگمه داشت میرفت داخل خونه کوک اومد از پاهاش بغل کرد برد تو اوتاق گفت لباستو عوض کن بیا بریم کمپانی
جونگمه:خیله خب ولی اگه ایندفه اتفاقی بیوفته دیگه نوک ناخونمم نمیذارم اونجا
کوک:باشه فقط زود باش
جونگمه درو بست دستشو گذاشت رو قلبش چشاش 😳اینجوری شد و گفت:پسره کامل خل شده
جونگمه لباساشو عوض کرد اومد بیرون به کوک گفت:تو واقعا چته چرا اینجوری میکنی
کوک:من وقتی کسیو دوست دارم به دستش میارم
جونگمه: خیله خب مزه نریز بیا بریم
کوک دوید سمت ماشین که ماشین رو روشن کنه
یه کامیون از اونطرف داشت میزد به کوک
جونگمه کوک رو هول داد اونور خودش پرید جلو کامیون ،کامیون خورد به جونگمه.جونگمه پرت شد اونور، صورتش خونی شده بود کسی اونجا نبود که به جونگمه و کوک کمک کنه
کوک بلند شد دوید سمت جونگمه کامیون دنده عقب رفت فرار کرد کوک درحال گریه کردن میگفت:جو.جو.جونگمه چشاتو باز کن.توروخدا چشاتو باز کن.توروخداااااا😭
چیکار کنم اگه تو یچیزیت شه
کوک با دست لرزون و خونی دست کرد جیبش گوشیش رو در آورد زنگ زد آمبولانس
کوک:ا.ا.ا.الو میشه به این آدرسی که میگم سریع خودتون رو برسونید ......
آمبولانس اومد جونگمه رو بردن اورژانس
دیدن حالش خیلی بد شده فرستادن کما
کوک همینجوری با دستای خونی لباسای خونی نشسته بود لابی گریه میکرد
جونگمه داشت خواب میدید یه اتفاق بد واسه کوک رخ داده و همونجا ایست قلبی کرد
یکی از پرستارا اومد کوک رو صدا کرد
پرستار:همراه خانم جونگمه
کوک:بله منم!
یک لحظه تشریف بیارید
کوک پاشد دوید سمت پرستار
پرستار برد از پشت پنجره جونگمه رو نشون داد که دارن بهش شک الکتریکی وارد میکنن
پرستار:بیمارتون وضعیتش وخیمه و لطفا اگه اتفاقی رخ داد آرامش خودتون رو حفظ کنید
جونگمه داشت میرفت داخل خونه کوک اومد از پاهاش بغل کرد برد تو اوتاق گفت لباستو عوض کن بیا بریم کمپانی
جونگمه:خیله خب ولی اگه ایندفه اتفاقی بیوفته دیگه نوک ناخونمم نمیذارم اونجا
کوک:باشه فقط زود باش
جونگمه درو بست دستشو گذاشت رو قلبش چشاش 😳اینجوری شد و گفت:پسره کامل خل شده
جونگمه لباساشو عوض کرد اومد بیرون به کوک گفت:تو واقعا چته چرا اینجوری میکنی
کوک:من وقتی کسیو دوست دارم به دستش میارم
جونگمه: خیله خب مزه نریز بیا بریم
کوک دوید سمت ماشین که ماشین رو روشن کنه
یه کامیون از اونطرف داشت میزد به کوک
جونگمه کوک رو هول داد اونور خودش پرید جلو کامیون ،کامیون خورد به جونگمه.جونگمه پرت شد اونور، صورتش خونی شده بود کسی اونجا نبود که به جونگمه و کوک کمک کنه
کوک بلند شد دوید سمت جونگمه کامیون دنده عقب رفت فرار کرد کوک درحال گریه کردن میگفت:جو.جو.جونگمه چشاتو باز کن.توروخدا چشاتو باز کن.توروخداااااا😭
چیکار کنم اگه تو یچیزیت شه
کوک با دست لرزون و خونی دست کرد جیبش گوشیش رو در آورد زنگ زد آمبولانس
کوک:ا.ا.ا.الو میشه به این آدرسی که میگم سریع خودتون رو برسونید ......
آمبولانس اومد جونگمه رو بردن اورژانس
دیدن حالش خیلی بد شده فرستادن کما
کوک همینجوری با دستای خونی لباسای خونی نشسته بود لابی گریه میکرد
جونگمه داشت خواب میدید یه اتفاق بد واسه کوک رخ داده و همونجا ایست قلبی کرد
یکی از پرستارا اومد کوک رو صدا کرد
پرستار:همراه خانم جونگمه
کوک:بله منم!
یک لحظه تشریف بیارید
کوک پاشد دوید سمت پرستار
پرستار برد از پشت پنجره جونگمه رو نشون داد که دارن بهش شک الکتریکی وارد میکنن
پرستار:بیمارتون وضعیتش وخیمه و لطفا اگه اتفاقی رخ داد آرامش خودتون رو حفظ کنید
۱۰.۴k
۱۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.