امتحان زندگی

《 امتحان زندگی 》
ادامه p⁴⁰

م/ا،ت : سلام دخترم من جانگ می سو هستم مادر ا،ت
دوهی‌ : سلام خاله جون ببخشید نشناختم تون
م/ا،ت : اشکالی نداره دخترم ببخشید این وقت شب مزاحم شدم ولی ا،ت هنوز نیومده گفتم شاید پیشه تو باشه
دوهی‌ که کمی تعجب کرده بود و نمی‌خواست مادر دوست رو نگران کنه گفت
دوهی : آره خاله جون پیشه منه الانم خوابه شما نگرانش نباشید
مادرش نفس آسوده ای کشید
م/ا،ت : خیالم راحت شد ممنون دختر
دوهی گوشی رو قطع کرد و روی تخت پرت کرد
دوهی‌....اومیدوار دلیل خوبی برای نرفتن به خونه داشته باشی
و من الکی دروغ نگفته باشم
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

همیشه همین بی پروا بودن اون دختر تهیونگ رو جذب خودش میکرد
و اینکه هیچ فرستی رو برای لمس‌کردن و بوسیدش از دستش نمی‌داد
ملافه تخت رو روی بدن برهنه اون دختر کشید و کنارش دراز کشید
به سمتش چرخید و به صورت خسته و غرق در خوابش خیره شد لبخند زیبا روی لبش نشست درحالی که به صورتش نگاه میکرد دستاش رو دوره حلقه کرد و به خودش نزدیک کرد و سرش رو به سی*نه خودش چسبوند که نفس های منظم و داغش به قفسه سی*نه تهیونگ برخورد میکرد میخواست تا صبح بیدار بمونه و به ریتم نفس هاش گوش بده اما
بخاطر خستگی رابطه زود چشماش گرم خواب شد.......
دیدگاه ها (۰)

《 امتحان زندگی 》p⁴¹[ روز بعد ]وارد خونه اش شد و به سمته اتاق...

《 امتحان زندگی 》p⁴²کی جون : ما همدیگه رو نمی‌شناسیم پس میرم ...

《 امتحان زندگی 》p⁴⁰تهیونگ : هنوزم نمیخواهی بگی چی شده ا،ت بد...

《 امتحان زندگی 》p³⁹ا،ت بدون توجه به حرفای برادر و مادرش سریع...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

love Between the Tides³⁰چند دقیقه بعد تهیونگ به سرعت رفتم سم...

love Between the Tides²⁸تهیونگصدای آمبولانس رو شنیدم سریع او...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط