امتحان زندگی

《 امتحان زندگی 》
p⁴¹

[ روز بعد ]
وارد خونه اش شد و به سمته اتاق اش میرفت که با صدای مادرش ایستاد
م/ا،ت : دخترم میشه بیایی اینجا
به سمته سالن رفت که مادرش درحالی که سرش رو بین دستاش گرفت بود روی مبل نشست بود ا،ت به سمتش رفت و روبه روش روی مبل نشست مادرش سرش رو بلند کرد و توی چشماش دختر نگاه کرد
که برق خواستی میزد
اون چشم ها خوشحال بودن بیشتر از هر وقت دیگه ک مادرش رو رو می‌فهمید
م/ا،ت : چیزای که برادرت میگه راسته
ا،ت : مادر من نمیدونم که اون چی بهت گفته ولی بزار اول توضیح بدم
م/ا،ت : فقد یه چیز ازت میپرسم اون پسری که باهاش رابطه داری یکی از
هم کلاسی هاته درسته
ا،ت : نه نیست ولی اگه بشناسی......
م/ا،ت : بسه نمیخواد دیگه چیزی بگی پس برادرت راست میگفت ولی با اون پسر نميشه فهميدی خیلی زود ازش جدا میشی
مادرش از روی مبل بلند شد ولی با حرف ا،ت ایستاد
ا،ت : اگه بهم‌ بگی دیگه زندگی نکن میتونم ولی همچین چیزی امکان نداره من عاشقش هستم و از عشق اونم مطمئنم و بهش اعتماد کامل دارم
از روی‌ مبل بلند شد و از کنار مادرش رد شد وارد اتاق اش شد و سریع لباس هایش رو عوض کرد هنوز زیر دلش تیر میکشید ولی بیخیال اش شد و کتش رو برداشت و از خونه اش خارج شد و به سمته دانشگاه حرکت کرد
[ اسلاید۲ استایل ا،ت ]
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^

بخاطر اتفاق های دیشب حس خوبی داشت و با لبخندی که روی لب اش بود وارد بیمارستان شد پرونده مریضی رو به پذیرش تحویل داد که مسئول پذیرش گفت
......دکتر کیم یکی نفر توی اتاقتون منتظرتون هستن
تهیونگ : کدوم دوستمه نگفت اسمش چیه؟
......نه دکتر چیزی نگفتن
تهیونگ : باشه خودم میبینم
تهیونگ سمته اتاق اش رفت براش سوال بود که کی میتونه اومده باشه
وارد اتاق شد که فردی کنار میزش این بود و با خودکار ها روی میز ور میرفت که با صدای در به سمته تهیونگ برگشت
کی جون : اووو چه سعادتی بلخره دکتر کیم معروف رو دیدم
تهیونگ کتش رو درآورد و به سمته صندلی اش رفت با اینکه کی جون‌ رو نمیشناخت ولی اصلا از دیدارش حس خوبی نداشت
تهیونگ : شما کی باشید
روی صندلی اش نشست و آستین های پیراهنش رو کمی بالا زد و آرنج هاش روی میز گذاشت و دستاش توی هم گره زد و زیره چونش گذاشت و منتظر به کی جون نگاه میکرد کی جون روی مبل نشست و روبه تهیونگ کرد......
دیدگاه ها (۰)

《 امتحان زندگی 》p⁴²کی جون : ما همدیگه رو نمی‌شناسیم پس میرم ...

《 امتحان زندگی 》p⁴³دوهی‌ : استاد سونگ کانگ از روی صندلی بلند...

《 امتحان زندگی 》ادامه p⁴⁰م/ا،ت : سلام دخترم من جانگ می سو هس...

《 امتحان زندگی 》p⁴⁰تهیونگ : هنوزم نمیخواهی بگی چی شده ا،ت بد...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

love Between the Tides²⁴تهیونگم: خوش گذشتتهیونگ: آره خیلی خو...

love Between the Tides³⁰چند دقیقه بعد تهیونگ به سرعت رفتم سم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط