عشق آغشته به خون

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩
(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۴۷ (。☬⁠。⁠)⁩
هوا ابری بود و تاریکی زیادی وجود داشت حتی ستاره ها هم بهش اومیدی نمی‌داد دکمه کتش را باز کرد و بدون هیچگونه توجه ای کتش را در آورد ... ولی یه چیزی مانع شد و همراهش گفت ٫ اگه کتمو در بیارم بد فکر نکنه ؟ ٫ با فکر لبش را تر کرد و بیخیال کتش را در آورد،
میون‌شی تنها احساس خوبی داشت چرا که این دمنوش گیاهی بدنش را خیلی سبک و آرامش میداد ... ولی این هیچی رو عوض نمی‌کرد چرا که امشب شب سختی برای هر دو آن ها بود ولی میون‌شی تنها فکر‌میکرد خودش در راه سخت می‌بود ..
جیمین همچنین نگاهی به میون‌شی انداخت سپس کتش را روی مبل روبه رو میون‌شی انداخت و با لحن جدی گفت : تو همون دختری هستی که اون روز پسرت داشتند اذیتش می‌کردن آره ؟
میون‌شی از شنیدن یهویی این کلمات لیوان را روی پاش گذاشت و محکم فشرد : درسته همونم
جیمین دست تو جیب نگاهش کرد ولی چیزی نگفت سپس روی تخت نشست و نگاه آرومی به میون‌شی انداخت تا بلکه خودش بلند شود چون اجازه ای به خود نمی‌داد که از همین راه اول براش سهت بگیرد ..
میون‌شی در آن سکوت بلاخره اورم چشم به جیمین دوخت روی تخت گلبرگ قرمز رنگ و و پرده های قرمز هر طرف تخت قرمز نان یک چیزی بود .. تا صبح که نمیتونست اینجا بشینه هنوز هم جیمین روی لبه تخت نشسته بود .. به تاح تخت تکیه داد و ریز خندید : چه شبی بود ..
میون‌شی آروم نگاه ازش کند و در جواب بهش گفت : خیلی طولانی بود ..
ولی این سخنی که یافت سخن خوبی نبود .. جیمین تند نگاهش کرد و الان میون‌شی منظور خودش را متوجه شده بود شل طولانی بود یعنی مناظر چی بود .. میون‌شی تند نگاهش کرد سپس با چشم هایش گشاد گفت: منظورم یعنی ..طولانی یعنی سخت
جیمین تو گلو خندید سپس کفش هایش را کشید و سرس را روی بالشت گذاشت : باشه من که چیزی نگفتم
میون‌شی: نه .. حرفم اونی نبود که میخواستم بگم ..
جیمین آروم نگاهش کرد سپس کربانش را کشید و روی عسلی انداخت سپس با لحن جدی ای گفت : باشه حالا نیازی نیست تا فردا صبح اونجا بشینی و بگی منظورم اون نبود
میون‌شی آهسته نفس کشید سپس تند آب دهنش را قورت داد و لیوان را روی میز گذاشت و دامنش را گرفت سپس به سمت مخالف تخت رفت و لبه تخت پشت به جیمین نشست سپس محکم دستش را در دست خود گرفت و فشار داد ثانیه ای نگذشت که هوا تاریک شد چرا وسط جیمین خاموش شد .. ترس میون‌شی زیاد تر شد ... هر دیقیه یا بیشتر گفته میشد که انتظار وجود جیمین را داشت .. همان گونه هم شد
جیمین شیطون نگاهش کرد سپس با لبخند گفت : می‌ترسی ؟
میون‌شی چونش لرزید سپس به زود گفت : نه... اصلا
دیدگاه ها (۲)

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۴۸ (。☬⁠。⁠)⁩جیم...

。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۴۸ (。☬⁠。⁠)⁩جیمین...

الماس من پارت ۲۵ نشان نداد. · «الماس» هنوز دست پدرمه.... الک...

الماس من پارت ۲۴ بابام اون رو قبل از او-۲۰۰۹؟ یعنی قبل از ای...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۹۶ (。☬⁠。)وارد آ...

دست هایش را دور گردنش حلقه کرد خندید و تند گفت : ممنون ممنون...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط