دست هایش را دور گردنش حلقه کرد خندید و تند گفت ممنون مم

دست هایش را دور گردنش حلقه کرد خندید و تند گفت : ممنون ممنون من عاشق این داستانم
جیمین ریز خندید سپس دستش را روی کمر میون‌شی گذاشت : خواغش میگم
میون‌شی تا به خود آمد تند ازش فاصله گرفت و با استرس موهایش را پشت گوش فرستاد : امممم... ممنون
جیمین خندید : ای بچه خجالتی .. خواعش میکنم
کتش را در آورد و روی مبل انداخت سپس سمت کمد لباس رفت : امشب مادرت شخصا زنگ زد گفت برای شما بریم
میون‌شی نگاه ذوق مانند اش را از کتاب گرفت و به جیمین دوخت شوکه گفت : من نمی‌دونستم امروز با هم حرف زدیم ولی چیزی نگفت .. حالا میریم
جیمین کلافه کت شلوار سرمی رنگ را از کمد برداشت و کنار میون‌شی روی تخت انداخت گنگ گفت : چاره ای دیگری نداریم خانم
میون‌شی سری تکون داد سپس اورم کتاب اش را روی میز و صندلی خودش گذاشت


تقی به در زد وقتی صدا جونا را شنید وارد اتاق شد جونا با دیدن جیمین تند از جلو آینه بلند شد سپس موهایش را به پشت انداخت و تند گفت : سلام کی اومدی
جیمین : سلام .. اینجا بودم
جونا شرمنده به اطراف نگاه کرد جیمین تند و بدون مکثی شروع به حرف زدن کرد : جونا خانم متوجه کارتون هستین
جونا : من ؟ .. مگه چیکار کردم
جیمین عصبی دکمه کتش را باز کرد : فکردی من احمق هستم آره .. فکری متوجه کارت نمیشم .. اولین روز بهت گفتم اینجا عمارت وحشی شما نیست .. خودم امروز ترو دیدم که تو کیف میون‌شی میگشتی ..
جونا لحظه ای دهنش سرویس شد و جا خورد .. جیمین محکم ادامه داد : زود وسایلت رو جمع می‌کنی و امشب میری متوجه شدی ..
جونا : نه منـ..
جیمین : مبادا .. مبادا دروغ بگی .. تو اون گردنبند رو تو کیفش گذاشتی تا ننگ دزدی رو بهش بزنی
جونا سکوت کرد جیمین اخم هایش بیشتر تو هم رفت سپس سمت در هجوم برد و از اتاق خارج شد کلافه نفسی کشید و از پله ها پایین رفت سر اش پایین گرفت و دکمه های آستین اش را مرتب کرد وقتی فرشته ای با لباس قرمز را دید محو زیبایی این دختر شد .. میون‌شی مثل همیشه موهایش به ترتیب کوجه ای بسته شده بودن . و آن لباس کوتاه قرمز رژ صورتی به شدت خوشگلش کرده بودن ..
دیدگاه ها (۸۲)

_____»🥂«________»مین جی کلافه نفس اش را بیرون کشید و بیشتر ب...

چانمی محکم گفت : معذرت خواهی تو به دردم نمیخوره یوبین معذرت ...

مین جی عصبی نگاه از یوبین گرفت و گنگ گفت : ازش حرف نزنیم یوب...

پیراهن کوتاه و خاکستری مانند را همراه شلوار چسپک پوشید و موه...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۵۷سردرد مزاحم باز هم برگشت .. همان ...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۱۰۴ (。☬⁠。⁠)⁩جیم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط