عشق اغیشته به خون

عشق اغیشته به خون )
پارت ۱۷۸

جیمین خطاب بهش گفت : شایدم .. پارسال برای یکی از دوستام این اتفاق افتاد ..
تهیونگ لبش را گزید و دلسوزانه گفت : بیچاره حتما مرد ..
مین جی : حقش بود باید عشق خودشو از دور بشناسه
تهیونگ ابرو بالا زد و با لحن آرومی گفت : عشق .. ولی ما که عاشق هم نیستیم ..
چهره جیمین از خوشحالی تبدیل به ناراحتی شد همچنین مین جی ای که حالا بغضم گرفته بود .. تند به پایین خیره شد .. نیازی به خاطرش نبود که مرور شود .. مخصوصا در این روز قشنگ ..
ولی میون‌شی لبخند تلخی روی لب هایش نشست و آروم گفت : م
عشق یعنی حسی هستش که در آن، نگاه به چشمان معشوق، تمام فرداهای روشن را نوید می‌بینی
خونه امن هستش که قلب معشوث در آن آرام می‌گیره، و اون انگیزه روزهای سخت و طاقت‌فرسای معشوق - لحظه ای سکوت کرد -
آون لحظه‌ای است که هر کار عادی و روزمره، از خرید غذا گرفته تا پختن شام، وقتی با هم انجام شود، به شیرین‌ترین خاطره تبدیل میشه
یعنی بدون نیاز به کلام، چشم‌ها حرف دل رو میگن و هیچ چیز مادی با یک لحظه دیدن روی ماه یار برابری نمی‌کنه - سخت آب دهنش را قورت داد - گرما و آرامش رو در نفس‌های معشوقش، دست‌های تو و آغوش گرم اون می‌تونه اون ماله خودش کنه و در ادبیات ما، عشق گاهی دردی شیرین هست که روح را صیقل میکنه باورش سخته ولی آدمی را به سوی تعالی و زیبایی مطلق می‌بره- چشم بالا برد و به تهیونگ زل زد - اینکه بدونی در این دنیای پرهیاهو، کسی هست که بدون قید و شرط تو رو با تمام وجود پذیرفته و تنها آرزوش خوشبختی توئه - چشم چرخاند سمت مین جی - عشق چیزی فراتر از کلمات هستش و - در آخر به جیمین زل زد - یک حس عمیق، یک تعهد قلبی و یک آرامش بی‌پایان
جان تند تر دست زد و بلند گفت : آفرین ..
در همین حالت بود که دخترای که پشت میز نشسته بودن هم لبخند زدن همراه دست : آفرین ..
میون‌شی خجالت زده به دخترای کنار میز نگاه کرد .. طرف دیگری زن و مرد پیر با لبخند غمگین دست هم را گرفتند : چه زیبا گفتین
جیمین همراهش دستش را روی دست میون‌شی گذاشت و آروم گفت : همسر کی بودی تو ..
و این تهیونگ و مین جی بودن که مات و مبهوت به بشقاب جلو خیره بودن .. گارسون جلو آمد و بشقاب پر از تخم‌مرغ آب پز شده را جلو آن ها گذاشت ختی این لبخند گارسون هم بخاطر سخنرانی میون‌شی بود ..
میون‌شی
شما به مین جی دوخت .. حالش بهم خورد ولی تند دستمال را روی دهانش گذاشت و بشقاب را کمی حول داد : هایش این چیه
میون‌شی : خوب تخم‌مرغ
مین جی کلافه بلند شد و سمت سرویس هجوم برد تهیونگ نگران بلند شد ولی میون‌شی آروم گفت : اوپا شما بشین من میرم
تهیونگ دلش رازی نبود ولی نشست .. میون‌شی تند سمت سرویس بهداشتی رفت .. تقی به در زد و آروم گفت : اونی .. ؟ خوبی ..
دیدگاه ها (۰)

پارت ۱۷۹تهیونگ عمیق به آمدن همسرش چشم دوخته بود، به محضه نشس...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۸۰جیمین بی توجه بهش دستش را روی باز...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۷۷مین جی لبخند مهربان زد : آره این ...

عشق اغیشته به خون )پارت ۱۷۶از ماشین پیاده شد در در کنارش تهی...

☬⁠。⁠)⁩ عشق آغشته به خون (。☬⁠。⁠)⁩(。☬⁠。⁠)⁩پارت ۸۱ (。☬⁠。⁠)⁩این ...

مین جی آروم چشم به گوشی دوخت : نه داداش برای همه سخته ولی قو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط