سایه
#سایه
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part34
ویو عمارت یونگی
بعد از رسیدن
سریع فیلمارو ریختم تو هارد و لب تاپ و اووردم
جیمین پشت سرم وایساد...
یونگی:درست دیدم من؟
اون عوضی ت.تهیونگه آره؟
جیمین:چشمام گرد شده بود..
با بهت لب زدم امکان نداره یونگی...
یونگی:پاشو بریم جیمین سریع
جیمین:نهه
الان نه یونگی الان درست نیست
میدونی که؟
همیشه با نقشه پیش میرفتی چیشد؟
الان انقد عجول شدی ها
یونگی:ولی جیمین
ا.ت دست اونه بشینم دست رو دست بزارم؟
جیمین:به تهیونگ..
ینی نه
یونگی:بگو حرفتو
جیمین:تهیونگو..دعوت کن عمارت
یونگی:چرا اونوقت؟
جیمین:بگو میخوای باهاش سهام یکی از شرکتهای فرانسه رو بخری..
یا نه بگو میخوای شرکت خودمون تو پاریس و باهاش شریک بشی ینی چطور بگم..
یونگی:فهمیدم!
میدونم چیکار کنم
_
ویو عمارت کیمتهیونگ
تو اتاق مشغول انجام دادن بعضی از کارای عقب افتاده شرکت بودم.. که گوشیم زنگ خورد
شماره ناشناس بود
تک سرفه ای کردم تا صدام صاف بشه
جواب دادم..
یونگی:سلام تهیونگ
تهیونگ:مینیونگی؟درست میشنوم؟
یونگی:تکخنده ای کردم..
آره درست میشنوی
خیلی برات عجیبه کیم؟
تهیونگ:آره خب بایدم عجیب باشه..
چه عجب از تو
خیلی وقت بود خبری ازت نداشتم
یونگی:راستش یه پیشنهاد عالی ای باهات داشتم ته
مطمعنم رد نمیکنی
تهیونگ:از پشت میز بلند شدم و وایسادم پشت پنجره اتاق..
دستمو بردم تو جیب شلوارم
همون طور که بیرون و نگاه میکردم گفتم
میشنوم بگو ببینم پیشنهادی که میگی..چیه؟
یونگی:هنوزم عجولی.!
صبر داشته باش نمیخوای که پشت تلفن بگم؟
تهیونگ:مسلما نه
یونگی:پس فردا شب خونه خودم میبینمت
تهیونگ:چرا من؟چرا من و برای پیشنهاد با حالا هرچی که اسمشو میزاری..انتخاب کردی؟
یونگی:تقریبا از دوستای قدیمی..
فقط به تو اعتماد دارم کیمتهیونگ
آدرس و برات میفرستم
میدونم آدم بدقولی نیستی
ساعت هشت اینجا باش
تهیونگ:نیشخندی زدم..
حتما مینیونگی
پس میبینمت
گوشی و غط کردم.
به بد کسی اعتماد کردی
یونگی:گوشی و غط کردم و با نیشخند لب زدم
طوری بکشمت پایین که بجای بم زانو بزنی جلوی پاهام...
جیمین:گفتی؟
قبول کرد؟
یونگی:مگه میشه نکنه..
حواست که هست جیمین
یادت نره؟
جیمین:نگران نباش همه چی مو به مو انجام میشه
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part34
ویو عمارت یونگی
بعد از رسیدن
سریع فیلمارو ریختم تو هارد و لب تاپ و اووردم
جیمین پشت سرم وایساد...
یونگی:درست دیدم من؟
اون عوضی ت.تهیونگه آره؟
جیمین:چشمام گرد شده بود..
با بهت لب زدم امکان نداره یونگی...
یونگی:پاشو بریم جیمین سریع
جیمین:نهه
الان نه یونگی الان درست نیست
میدونی که؟
همیشه با نقشه پیش میرفتی چیشد؟
الان انقد عجول شدی ها
یونگی:ولی جیمین
ا.ت دست اونه بشینم دست رو دست بزارم؟
جیمین:به تهیونگ..
ینی نه
یونگی:بگو حرفتو
جیمین:تهیونگو..دعوت کن عمارت
یونگی:چرا اونوقت؟
جیمین:بگو میخوای باهاش سهام یکی از شرکتهای فرانسه رو بخری..
یا نه بگو میخوای شرکت خودمون تو پاریس و باهاش شریک بشی ینی چطور بگم..
یونگی:فهمیدم!
میدونم چیکار کنم
_
ویو عمارت کیمتهیونگ
تو اتاق مشغول انجام دادن بعضی از کارای عقب افتاده شرکت بودم.. که گوشیم زنگ خورد
شماره ناشناس بود
تک سرفه ای کردم تا صدام صاف بشه
جواب دادم..
یونگی:سلام تهیونگ
تهیونگ:مینیونگی؟درست میشنوم؟
یونگی:تکخنده ای کردم..
آره درست میشنوی
خیلی برات عجیبه کیم؟
تهیونگ:آره خب بایدم عجیب باشه..
چه عجب از تو
خیلی وقت بود خبری ازت نداشتم
یونگی:راستش یه پیشنهاد عالی ای باهات داشتم ته
مطمعنم رد نمیکنی
تهیونگ:از پشت میز بلند شدم و وایسادم پشت پنجره اتاق..
دستمو بردم تو جیب شلوارم
همون طور که بیرون و نگاه میکردم گفتم
میشنوم بگو ببینم پیشنهادی که میگی..چیه؟
یونگی:هنوزم عجولی.!
صبر داشته باش نمیخوای که پشت تلفن بگم؟
تهیونگ:مسلما نه
یونگی:پس فردا شب خونه خودم میبینمت
تهیونگ:چرا من؟چرا من و برای پیشنهاد با حالا هرچی که اسمشو میزاری..انتخاب کردی؟
یونگی:تقریبا از دوستای قدیمی..
فقط به تو اعتماد دارم کیمتهیونگ
آدرس و برات میفرستم
میدونم آدم بدقولی نیستی
ساعت هشت اینجا باش
تهیونگ:نیشخندی زدم..
حتما مینیونگی
پس میبینمت
گوشی و غط کردم.
به بد کسی اعتماد کردی
یونگی:گوشی و غط کردم و با نیشخند لب زدم
طوری بکشمت پایین که بجای بم زانو بزنی جلوی پاهام...
جیمین:گفتی؟
قبول کرد؟
یونگی:مگه میشه نکنه..
حواست که هست جیمین
یادت نره؟
جیمین:نگران نباش همه چی مو به مو انجام میشه
۵.۸k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.