ادامه پارت ۳۵
ادامه پارت ۳۵
یونگی:با اومدن پرستار اشکامو پاک کردم و دراز کشیدم رو تخت
پرستار:سرم و بهش تزریق کردم
قرصهارو میزارم کنار تختتون
بعد از اتمام سرم مصرف کنید
با اجازه
و از اتاق رفتم بیرون
یونگی:بی توجه به حرف پرستار نصف بسته مسکن و خالی کردم تو دهنم و قورت دادم
سرمو گذاشتم رو بالش
آقای پارک ف..اکینگ جیمین
نمیخوای پاشی نه؟
نصفه جونم کردی بس نیست؟
فقط امیدوارم پاشی
تا خودم خَفت کنم:)
--
ا.ت:چشمامو باز کردم
یکم به دور ورم نگاه کردم تا ویندوزم اومد بالا
ج.جیمین
داد زدم یونگی
یونگییییی
باز بدون من رفتی؟
آیششش
پاشدم سریع لباسامو عوض کردم
اصلا نمیدونم چی پوشیدم فقط سریع از خونه زدم بیرون
تاکسی گرفتم و رفتم سمت بیمارستان
بعد از رسیدن کرایه رو حساب کردم و دوییدم سمت پرستار
با نفس نفس زدن گفتم
ببخشید ممکنه اتاق آقای پارک جیمین رو بهم نشون بدین؟
پرستار:اتاق ۶۴ طبقه دوم
ا.ت:آسانسور پر بود
نمیتونستم صبر کنم تا خالی شه
از پله ها بدو بدو رفتم طبقه دوم
تا اتاقشو پیدا کردم
درو باز کردم و رفتم تو
دستمو گذاشتم رو قفسه سینم و با دستم تکیه کردم به در
آیگو آیگو شما تا منو نکشین که ول نمیکنین
یونگی:ا.تت برا چی تنهایی پاشدی اومدی اینجا ها
ببینم اون تلفن فا.کی دقیقا برای چی اختراع شده ها؟
ا.ت:وقتی منو تو خواب قال میزاری میای
منم بهت زنگ نمیزنم
وای جیمینن
رفتم کنار تختش
حالش خ.خوبه دیگه نه؟
یونگی:آره بچه خوبه
حالا میشه یه لیوان از اون آب بخوری تا نفست بالا بیاد؟
یونگی:با اومدن پرستار اشکامو پاک کردم و دراز کشیدم رو تخت
پرستار:سرم و بهش تزریق کردم
قرصهارو میزارم کنار تختتون
بعد از اتمام سرم مصرف کنید
با اجازه
و از اتاق رفتم بیرون
یونگی:بی توجه به حرف پرستار نصف بسته مسکن و خالی کردم تو دهنم و قورت دادم
سرمو گذاشتم رو بالش
آقای پارک ف..اکینگ جیمین
نمیخوای پاشی نه؟
نصفه جونم کردی بس نیست؟
فقط امیدوارم پاشی
تا خودم خَفت کنم:)
--
ا.ت:چشمامو باز کردم
یکم به دور ورم نگاه کردم تا ویندوزم اومد بالا
ج.جیمین
داد زدم یونگی
یونگییییی
باز بدون من رفتی؟
آیششش
پاشدم سریع لباسامو عوض کردم
اصلا نمیدونم چی پوشیدم فقط سریع از خونه زدم بیرون
تاکسی گرفتم و رفتم سمت بیمارستان
بعد از رسیدن کرایه رو حساب کردم و دوییدم سمت پرستار
با نفس نفس زدن گفتم
ببخشید ممکنه اتاق آقای پارک جیمین رو بهم نشون بدین؟
پرستار:اتاق ۶۴ طبقه دوم
ا.ت:آسانسور پر بود
نمیتونستم صبر کنم تا خالی شه
از پله ها بدو بدو رفتم طبقه دوم
تا اتاقشو پیدا کردم
درو باز کردم و رفتم تو
دستمو گذاشتم رو قفسه سینم و با دستم تکیه کردم به در
آیگو آیگو شما تا منو نکشین که ول نمیکنین
یونگی:ا.تت برا چی تنهایی پاشدی اومدی اینجا ها
ببینم اون تلفن فا.کی دقیقا برای چی اختراع شده ها؟
ا.ت:وقتی منو تو خواب قال میزاری میای
منم بهت زنگ نمیزنم
وای جیمینن
رفتم کنار تختش
حالش خ.خوبه دیگه نه؟
یونگی:آره بچه خوبه
حالا میشه یه لیوان از اون آب بخوری تا نفست بالا بیاد؟
۵.۹k
۰۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.