سایه

#سایه
`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸
#part35

شوگا:ساعت هفت و چهلوپنج دقیقه صبح بود
چشام از خستگی خون افتاده بود..
سردرد خیلی مزخرف و بدی گرفته بودم
یازدهمین سیگارو روشن کردم
چند دقیقه ای تو ماشین موندم و بعد پیاده شدم
رفتم تو سالن بیمارستان
فیلتر سیگارمو تو اولین گلدونی که به چشمم خورد انداختم
دکمه کتمو باز کردم و رفتم سمت پزیرش
با صدایی که از سر بی‌خوابی و یه پاکت سیگاری که تموم کرده بودم دورگه و خسته بود لب زدم
ببخشید،
میشه یه چک بکنید ببینید پارک جیمین الان کدوم اتاق بستری هستن؟
پرستار:بعد از نگاه کردن به صفحه لپ‌تاپ گفتم
ایشون با عملی که دیشب انجام دادن
آها اتاق ۶۴ طبقه دوم
فقط زیاد داخل اتاق بیمار نمونید.
یونگی:به ممنون گفتن اکتفا کردم و رفتم سمت اتاقش
دکتر:بعد از تزریق سرنگ به سرم جیمین
خودکار و از تو جیبم ورداشتم تا یادداشت کنم که یونگی اومد تو
یونگی:سلام..
حالش چطوره؟
دکتر:از بچگی همین بودی
یکدنده،لجباز و حرف حرف خودت بود
مگه نگفتم برو دودقه سرتو بزار رو بالش
ببین به چه روزی انداختی خودتو بچه
یونگی:تکخنده ای کردم..
شماهم از وقتی یادم میاد همیشه غرغر میکردین که چرا مواظب خودم نیستم
من خوبم نگران نباشین
فقط الان حال جیمین برام مهمه
دکتر:رفتم جلو دستمو گذاشتم رو شونش
خوبه چند ساعت دیگه چشماشو باز می‌کنه
کچلم کردی تو
برو بخواب رو تخت خالی کنار تخت جیمین
بگم برات یه سرم تقویتی بیارن
یونگی:چندتا مسکن یا هر کوفت زهرماری که میشه بگو بیارن تا شاید یکم سردرد لعنتیم افتاد
دکتر:فقط یکم اون چشاتو بزار رو هم بلکه آرامش گرفتی
سرمو تکون دادم و رفتم بیرون
خانم لِی
یه سرم تقویتی و چندتا مسکن و آرام بخش ببر اتاق آقای پارک به همراهشون تزریق کن و قرصارو بهشون بده
پرستار:چشم آقای دکتر
بعد از برداشتن قرص و سرم رفتم سمت اتاق
دیدگاه ها (۳)

ادامه پارت ۳۵یونگی:با اومدن پرستار اشکامو پاک کردم و دراز کش...

#سایه`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸#part36ا.ت:بعد از اینکه یکم از آب خوردملیوان و م...

#سایه`𝘚𝘩𝘢𝘥𝘰𝘸#part34ویو عمارت یونگیبعد از رسیدن سریع فیلمارو ...

ادامه پارت ۳۳جیمین:اگه میشه بریم بشینیمهیونشیک:حتما بفرمایین...

فرار من

رمان بغلی من پارت ۳۲دیانا: دنیا رو سرم خراب شد دکتر منو با ه...

جیمین فیک زندگی پارت ۵۴#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط